مقالات

واقعه کربلا
تاریخ مقاله: 1400/05/20
تعداد نمایش: 3187

واقعه کربلا

 

اين مقاله درباره? واقعه کربلا است. براي اطلاع از تحليل‌هاي آن، قيام امام حسين(ع) را ببينيد.

واقعه کربلا يا واقعه عاشورا نبرد امام حسين(ع) و يارانش در کربلا با سپاه کوفه است. واقعه کربلا در دهم محرم سال ?? قمري و به دنبال بيعت‌نکردن امام حسين(ع) با يزيد رخ داد که به شهادت آن امام و يارانش و نيز اسارت اهل بيتش انجاميد.

واقعه کربلا دلخراش‌ترين واقعه در تاريخ اسلام دانسته شده است؛ از اين‌رو شيعيان بزرگترين مراسم عزاداري خود را در سال‌روز آن برگزار مي‌کنند و به سوگواري مي‌پردازند.

واقعه کربلا با مرگ معاوية بن ابي‌سفيان در ?? رجب سال ?? قمري و شروع حاکميت فرزندش يزيد آغاز شد و با بازگرداندن اسيران کربلا به مدينه پايان يافت. حاکم مدينه تلاش کرد از امام حسين براي يزيد بيعت بگيرد؛ از اين‌رو حسين بن علي براي گريز از بيعت، شبانه از مدينه خارج شد و به طرف مکه حرکت کرد. در اين سفر، خانواده امام حسين، شماري از بني‌هاشم و برخي از شيعيان او را همراهي مي‌کردند.

امام حسين(ع) حدود چهار ماه در مکه ماند. در اين مدت نامه‌هاي دعوت اهالي کوفه به دست او رسيد. امام براي اطمينان از محتواي نامه‌ها مسلم بن عقيل را به سمت کوفه و سليمان بن رزين به سمت بصره فرستاد. با وجود احتمال ترور امام حسين(ع) در مکه به دست عاملان يزيد و نيز دعوت کوفيان و تاييد سفير امام از درست بودن دعوت کوفيان، امام در ? ذي‌الحجه راهي کوفه شد.

امام پيش از رسيدن به کوفه، از پيمان‌شکني کوفيان باخبر شد و پس از برخورد با سپاه حر بن يزيد رياحي به سمت کربلا رفت و در آنجا با لشکر عمر بن سعد روبه‌رو شد که عبيدالله بن زياد، آن را به سمت امام فرستاده بود. دو سپاه در ?? محرم معروف به روز عاشورا با هم جنگيدند. پس از آن که امام حسين و يارانش شهيد شدند، لشکريان عمر بن سعد، با اسب بر بدن آنان تاختند. همچنين در عصر روز عاشورا سپاه يزيد به خيمه‌هاي امام حسين حمله کرد و آنها را آتش زد و سپس بازماندگان امام را به اسارت برد. امام سجاد(ع) که به علت بيماري درگير جنگ نشده بود و حضرت زينب(س) در ميان اسيران بودند. سپاهيان عمر بن سعد سرهاي شهيدان را به نيزه زدند و به همراه اسيران به کوفه نزد عبيدالله بن زياد و از آنجا به شام نزد يزيد بردند.

بدن شهداي کربلا پس از رفتن سپاه عمر سعد توسط اهالي قبيله بني اسد شبانه به خاک سپرده شد.

خودداري امام حسين(ع) از بيعت با يزيد

با تلاش معاويه[?] و پس از مرگش ?? رجب سال ??ق، براي يزيد از مردم بيعت گرفته شد؛ در حالي که براساس قرارداد صلح امام حسن(ع) با معاويه، معاويه حق نداشت براي خود جانشين تعيين کند يزيد تصميم گرفت از چند تن از بزرگان مسلمانان که دعوت معاويه را براي بيعت با يزيد نپذيرفته بودند، بيعت بگيرد. به همين دليل به حاکم وقت مدينه -وليد بن عتبه- نامه‌اي نوشت و او را از مرگ معاويه مطلع ساخت و در نامه بسيار کوتاه ديگري خطاب به وليد نوشت: «از حسين بن علي و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابي بکر و عبدالله بن زبير به زور بيعت بگير و هر کس نپذيرفت گردنش را بزن.» پس از آن، نامه ديگري نيز از طرف يزيد آمد که در آن تأکيد کرده بود:نام موافقان و مخالفان را براي من بنويس و سر حسين بن علي را نيز با جواب نامه به سوي من بفرست». وليد با مروان بن حکم مشورت کرد و سپس عبدالله بن عمرو را به دنبال امام حسين(ع)، ابن زبير، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابي‌بکر فرستاد.

حسين(ع) به همراه سي نفر از نزديکان خود به دارالاماره مدينه رفت وليد خبر مرگ معاويه را به امام حسين(ع) داد و سپس نامه يزيد را براي او قرائت کرد که در آن از وليد خواسته شده بود از حسين بن علي(ع) برايش بيعت بگيرد. حسين(ع) به وليد فرمود: «آيا تو راضي مي‌شوي که من در پنهاني با يزيد بيعت کنم؛ به گمانم هدف تو اين است که بيعت من در حضور مردم باشد.» وليد جواب داد: «نظر من نيز همين است.» امام(ع) فرمود: «پس تا فردا به من فرصت بده تا نظر خود را اعلام کنم.» حاکم مدينه عصر روز بعد، مأموران خود را به خانه حسين(ع) فرستاد تا جواب ايشان را دريافت کند.  حسين(ع) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت وليد همراه بود. بعد از اين مهلت‌خواهي، امام(ع) تصميم گرفت مدينه را ترک کند.

حرکت از مدينه به مکه

امام حسين(ع) شب يکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب و به نقلي ديگر سوم شعبان سال ?? قمري به همراه ?? نفر از اهل بيت و يارانش، مدينه را به قصد مکه ترک کرد. بنابر برخي منابع، ايشان شب‌هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت.  در برخي ديگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالي را در کنار قبر رسول خدا(ص) بيتوته کرد. در اين سفر به جز محمد بن حنفيه بيشتر خويشاوندان امام حسين(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌هاي آن حضرت(ع)، ايشان را همراهي مي‌کردند. علاوه بر بني‌هاشم، بيست و يک نفر از ياران امام حسين(ع) نيز با ايشان در اين سفر همراه شدند.

محمد بن حنفيه برادر امام حسين(ع) پس از اطلاع از سفر امام، براي خداحافظي نزد ايشان آمد. حسين(ع) وصيتنامه‌اي براي او نوشت که در آن آمده است:

إنّي لَم اَخْرج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً وَ إنّما خَرجْتُ لِطلبِ الإصلاح في اُمّةِ جَدّي اُريدُ أنْ آمُرَ بالمَعْروفِ و أنْهي عن المُنکَرِ و أسيرَ بِسيرةِ جدّي و سيرةِ أبي علي بن أبي طالب

من از روي ناسپاسي و زياده خواهي و براي فساد و ستمگري، خروج نکردم؛ بلکه اصلاح امّت جدّم را مي‌جويم. مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منکر کنم و به سيره جدّم و پدرم علي بن ابي طالب(ع) رفتار کنم....

نقشه مسير کاروان امام حسين(ع) از مدينه تا مکه و از مکه تا کربلا

امام حسين(ع) با همراهانش از مدينه خارج شد و بر خلاف خواسته نزديکانش راه اصلي مکه را پيش گرفت. در ميان راه مکه، امام حسين(ع) با عبدالله بن مطيع برخورد کرد. او از مقصد امام پرسيد. امام فرمود: «اکنون آهنگ مکه دارم. چون آنجا برسم، از خداوند متعال براي پس از آن، طلب خير خواهم کرد». عبدالله امام را از مردم کوفه برحذر داشت و از ايشان خواست در مکه باقي بماند.

امام حسين(ع) بعد از پنج روز، در سوم شعبان سال ?? قمري به مکه رسيد و با استقبال گرم مردم مکه و حاجيان بيت الله الحرام روبرو شد. مسير حرکت حسين(ع) از مدينه تا مکه شامل اين منازل است: ذوالحليفه، ملل، سياله، عرق ظبيه، زوحاء، انايه، عرج، لحر جمل، سقيا، ابواء، گردنه هَرشا، رابغ، جحفه، قديد، خليص، عسفان و مر الظهران.

امام در مکه

امام حسين(ع) بيش از چهار ماه از (سوم شعبان تا هشتم ذي‌الحجه) در مکه ماند. ساکنان مکه با شنيدن خبر حضور حسين(ع) خوشحال شدند و صبح و شام، نزد حضرت(ع) در رفت‌ وآمد بودند و گفته‌اند که اين بر عبدالله بن زبير سخت گران آمد؛ چرا که اميد داشت مردم مکه با وي بيعت کنند. وي مي‌دانست که تا امام حسين(ع) در مکه است، کسي با او بيعت نمي‌کند.

نامه کوفيان و دعوت از امام براي قيام

نامه‌هاي کوفيان به امام حسين(ع)

مدت چنداني از ورود حسين(ع) به مکه نگذشته بود که شيعيان عراق خبر مرگ معاويه را دريافت کردند و از بيعت نکردن امام حسين(ع) و ابن زبير با يزيد باخبر شدند. از اين رو در منزل سليمان بن صُرَد خُزاعي گرد آمدند و اقدام به نوشتن نامه‌اي به امام و دعوت از ايشان به کوفه نمودند. دو روز پس از ارسال اين نامه، کوفيان ??? نامه ديگر (که هر نامه شامل امضاي يک تا چهار نفر بود) به سوي حسين(ع) فرستادند.  

حسين(ع) از پاسخ دادن به نامه‌ها خودداري مي‌کرد تا اينکه حجم نامه‌ها بسيار زياد شد، آن گاه در نامه‌اي به کوفيان چنين نوشت:

...من، برادرم، عموزاده‌ام و فرد مورد اعتماد از اهل بيتم را مي‌فرستم. به او گفته‌ام تا از حال و کار و عقيده شما مرا آگاه سازد. اگر او به من نوشت که آراي شما همان است که در نامه‌هايتان آمده، نزد شما خواهم آمد... امام، فقط کسي است که به کتاب خدا عمل کند، عدالت را اجرا نمايد، به دين حق باور داشته باشد و خود را وقف خداوند کند.

سفير حسين(ع) در کوفه

امام حسين(ع) نامه‌اي را به پسر عمويش مسلم بن عقيل داد تا عازم عراق شود و اوضاع و احوال آنجا را بررسي کند و به ايشان گزارش دهد. مسلم پس از رسيدن به کوفه در خانه مختار بن ابي عبيد ثقفي، و بنابر برخي روايات در خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد. شيعيان به محل اقامت مسلم رفت و آمد مي‌کردند و او نامه امام را براي آنان مي‌خواند. مسلم شروع به گرفتن بيعت براي امام حسين(ع) کرد. در کوفه ????? يا ????? و به نقلي بيش از ????? نفر با امام حسين(ع) بيعت کردند و براي همراهي امام اعلام آمادگي کردند. مسلم نامه‌اي به امام نوشت و پرشماري بيعت‌کنندگان را تأييد کرد و امام را به کوفه فراخواند.

يزيد هنگامي که خبر بيعت مردم با مسلم و نرمش نعمان بن بشير (حاکم آن زمان کوفه) با آنان را شنيد، عبيدالله بن زياد را (که آن هنگام حاکم بصره بود) به حکومت کوفه منصوب کرد.ابن زياد پس از ورود به کوفه به جستجوي بيعت کنندگان پرداخت و سران قبايل را تهديد کرد. روايات تاريخي، از ترس مردم بر اثر تبليغات همراهان عبيدالله و پراکنده شدن سريع آنان از اطراف مسلم حکايت دارند، تا جايي که شب‌هنگام مسلم تنها ماند و جايي براي خفتن نداشت و در نهايت پس از درگيري، با امان‌نامه محمد بن اشعث تسليم و به قصر آورده شد؛ ولي ابن زياد، امان پسر اشعث را بي‌جا خواند و دستور داد سر مسلم را از بدن جدا کنند.

بنابر برخي گزارش‌هاي تاريخي، مسلم که نگران امام حسين(ع) بود، به عمر بن سعد که قريشي بود وصيت کرد. نخستين وصيت مسلم اين بود که عمر کسي را نزد امام بفرستد و آن حضرت را از آمدن به کوفه منع کند.[??] در منطقه زباله پيام مسلم که هنگام شهادت به عمر بن سعد گفته بود، به دست امام رسيد.

حرکت از مکه به سمت کوفه

مسير حرکت امام حسين (ع) از مکه به کربلا

امام حسين(ع) در روز سه‌شنبه، هشتم ذي‌الحجه همان روزي که مسلم در کوفه قيام کرد به همراه ?? نفر که ?? نفر آنان از شيعيان کوفه بودند، مکه را به سوي کوفه ترک کرد.

برخي از مورخان و محدثان از جمله شيخ مفيد نوشته‌اند امام حسين(ع) براي خارج شدن از مکه، حج خود را ناتمام گذاشت و نيت خود را از حج به عمره مفرده برگرداند و از احرام خارج شد؛ اما برخي با تکيه بر شواهد تاريخي و روايي گفته‌اند امام حسين از ابتدا نيت عمره مفرده کرده‌ بود و پس از انجام اعمال آن، از مکه خارج شد.

در يک ماه آخر اقامت امام حسين(ع) در مکه که احتمال سفر آن حضرت به کوفه مي‌رفت، برخي از جمله عبدالله بن عبّاس نزد حضرت آمدند تا ايشان را از سفر به کوفه منصرف کنند؛ ولي توفيقي نيافتند.

پس از خروج امام حسين(ع) و يارانش از مکه، يحيي بن سعيد فرمانده پاسبانان عمرو بن سعيد بن عاص -فرماندار مکه - با گروهي از يارانش، راه را بر حسين(ع) بستند؛ ولي حضرت اعتنايي نکرد و به راهش ادامه داد.

مسير مکه به کوفه

منزلگاه‌هاي کاروان امام حسين(ع) از مکه به سمت کوفه به اين ترتيب است: ?. بستان بني عامر، ?. تنعيم (تصرف کارواني که بحير بن ريسان حميري کارگزار يزيد در يمن از صفايا –غنايم برگزيده- به شام مي‌فرستاد)، ?. صفاح (ملاقات حضرت با فرزدق شاعر)، ?. ذات عرق (ملاقات حسين(ع) با بشر بن غالب و نيز با عون بن عبدالله بن جعفر...)، ?. وادي عقيق، ?. غمره، ?. ام خرمان، ?. سلح، ?. افيعيه، ??. معدن فزان، ??. عمق، ??. سليليه، ??. مغيثه ماوان، ??.نقره، ??. حاجر (فرستادن قيس بن مسهر به کوفه)، ??. سميراء، ??. توز، ??. اجفر (برخورد حسين(ع) با عبدالله بن مطيع عدوي و نصيحت او به حسين(ع) براي بازگشت)، ??. خزيميه، ??. زرود (پيوستن زهير بن قين به کاروان حسين(ع) و ديدار با فرزندان مسلم و اطلاع از شهادت مسلم و هاني)، ??. ثعلبيه، ??. بطان، ??. شقوق، ??. زباله (اطلاع از شهادت قيس و پيوستن گروهي به حسين(ع) از جمله نافع بن هلال)، ??. بطن عقبه (ملاقات حسين(ع) با عمرو بن لوزان و نصيحت او به حسين(ع) براي بازگشت)، ??. عميه، ??. واقصه، ??. شراف، ??. برکه ابومسک، ??. جبل ذي حسم (برخورد حسين(ع) با سپاه حر بن يزيد رياحي)، ??. بيضه (خطبه معروف حسين(ع) براي ياران خود و حر)، ??. مسيجد، ??. حمام، ??. مغيثه، ??. ام قرون، ??. عذيب (مسير کوفه از عذيب به قادسيه و حيره بود، اما حسين(ع) راه را عوض کرده و در کربلا فرود آمد)، ??. قصر بني مقاتل (ملاقات حسين(ع) با عبيدالله بن حر جعفي و ردکردن دعوت حسين(ع) براي ياري)، ??. قطقطانه، ??. کربلا -وادي طف- (روز دوم محرم سال ?? هجري ورود امام به کربلا.

امام در هر منزل براي جذب افراد يا روشن‌کردن ذهن‌ها تلاش مي‌کرد؛ از جمله در ذات عرق، شخصي با نام بشر بن غالب اسدي به امام رسيد و اوضاع کوفه را آشفته توصيف کرد. حضرت سخن او را تأييد کرد. آن شخص از امام حسين(ع) درباره آيه «يوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِم»پرسيد. حضرت فرمود: «امامان دو دسته‌اند: دسته‌اي که مردم را به هدايت مي‌خوانند و گروهي که به ضلالت دعوت مي‌کنند. کسي که امام هدايت را پيروي کند به بهشت مي‌رود و کسي که امام ضلالت را پيروي کند، وارد جهنم مي‌شود. بشر بن غالب با امام همراه نشد؛ ولي بعدها او را ديدند که سر قبر امام حسين(ع) گريه مي‌کند و از ياري‌نکردن حضرت، اظهار پشيماني مي‌کند.

در منطقه ثعلبيه نيز فردي به نام ابوهرّه ازدي به امام رسيد و علت سفر را جويا شد. حضرت فرمود:

امويان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بريزند، گريختم.‌اي ابوهره! بدان که من به دست فرقه‌اي باغي(سرکش) کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشيري بُرنده بر آنان حاکم خواهد کرد؛ کسي که آنان را ذليل سازد.

فرستادن قيس بن مُسهر به کوفه

نقل شده چون امام حسين(ع) به منطقه بطنُ الرُّمّه رسيد، براي کوفيان نامه‌اي نوشت و از حرکت خود به سمت کوفه خبر داد.امام نامه را به قيس بن مسهر صيداوي سپرد. او وقتي به قادسيه رسيد، گروهي از ماموران عبيدالله بن زياد راه را بر او گرفتند تا از او بازجويي کنند. قيس به ناچار نامه امام را پاره نمود تا دشمنان از مضمون آن آگاه نشوند. وقتي قيس را دستگير کردند و نزد ابن زياد آوردند، ابن زياد به او گفت: «به خدا سوگند تو را هرگز رها نمي‌کنم؛ مگر آنکه نام افرادي که حسين(ع) براي آنها نامه فرستاده است، بگويي و يا اينکه بر روي منبر حسين(ع) و پدر و برادرش را ناسزا بگويي! در اين صورت تو را رها مي‌کنم وگرنه تو را خواهم کشت!» قيس قبول کرد و برفراز منبر رفت؛ ولي به جاي سبّ حسين(ع) گفت: «همانا حسين بن علي(ع) بهترين خلق خداست و به سوي شما مي‌آيد، به نداي او لبيک گوئيد و او را ياري کنيد.» ابن زياد دستور داد او را به بالاي قصر دارالاماره بردند و به پايين افکنند.

فرستادن عبدالله بن يقطر به کوفه

روايت شده که «امام حسين(ع) قبل از اطلاع از شهادت مسلم، برادر رضاعي -برادر شيري - خود –عبدالله بن يقطر- را به سوي مسلم فرستاد، که به دست حصين بن تميم گرفتار و به نزد عبيدالله بن زياد برده شد. عبيدالله دستور داد عبدالله بن يقطر را به بالاي قصر دارالاماره برده تا در برابر مردم کوفه، امام حسين(ع) و پدر بزرگوارش را لعن کند! هنگامي که فرزند يقطر، بالاي قصر رفت خطاب به مردم گفت: «اي مردم! من فرستاده حسين(ع) فرزند دختر پيامبر(ص) شمايم؛ به ياري او بشتابيد و بر پسر مرجانه بشوريد.»..عبيدالله چون چنين ديد فرمان داد تا او را از بالاي قصر به زير انداختند. او در حال جان‌دادن بود که مردي آمد و او را به قتل رساند. خبر شهادت عبدالله بن يقطر به همراه خبر شهادت مسلم و هاني در منزل‌گاه زباله به امام رسيد.

سفير حسين(ع) در بصره

امام حسين(ع) نامه‌اي نوشت و آن را به وسيله يکي از مواليان خود به نام سليمان بن رزين، براي سران پنج قبيله بصره )يعني قبايل: عاليه، بکر بن وائل، تميم، عبد القيس و اَزْد) فرستاد. سليمان به هر يک از سران بصره به نام‌هاي مالک بن مسمع بکري، احنف بن قيس، مُنذِر بن جارود، مسعود بن عمرو، قيس بن هَيثَم و عمرو بن عبيداللّه بن مَعمَر نسخه‌اي از نامه امام را رساند.مضمون اين نامه‌ها که با متني واحد نگارش يافته بود، چنين بود:

...»شما را به کتاب خدا و سنّت پيامبر خدا(ص) فرا مي‌خوانم. به راستي که سنّت، از ميان رفته است و بدعتها زنده شده‌اند. اگر سخنم را بشنويد و از فرمانم پيروي کنيد، شما را به راه درست، هدايت مي‌کنم «.

هر يک از بزرگان بصره که نسخه‌اي از نامه حسين(ع) را دريافت کردند آن را مخفي نگه داشتند به جز مُنذِر بن جارود که گمان بُرد اين امر از نيرنگ‌هاي عبيداللّه بن زياد است. از اين رو در شبي که فرداي آن روز ابن زياد قصد عزيمت به کوفه را داشت، موضوع را به وي گزارش داد.عبيداللّه نيز فرستاده حسين(ع) را به حضور طلبيده او را گردن زد.

تغيير مسير به سمت کربلا

امام حسين(ع) پس از رسيدن به منزلگاه عذيب الهجانات مجبور شد به سمت کربلا تغيير مسير دهد.

برخورد با سپاه حر بن يزيد رياحي

ابن زياد چون از حرکت امام حسين(ع) به سوي کوفه آگاه شد، حصين بن تميم -رئيس شرط? خود- را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامي به «قادسيه» اعزام کرد تا حد فاصل بين قادسيه تا «خفّان» و «قُطقُطانيه» تا «لَعلَع» را دقيقاً زير نظر بگيرند تا از عبور و مرور کساني که در اين مناطق در تردد بودند، مطلع گردند.حر بن يزيد رياحي و هزار سرباز تحت امر او نيز بخشي از اين لشکر چهار هزار نفري بودند که از سوي حصين بن تميم براي جلوگيري از حرکت کاروان امام حسين به منطقه اعزام شده بودند.

ابومخنف از دو مرد اسدي که امام را در اين سفر همراهي مي‌کردند، نقل کرده است که: «چون کاروان امام حسين(ع) از منزل‌گاه شراف حرکت کرد، در ميانه روز به طلايه‌داران لشکر دشمن رسيد. پس حسين(ع) به طرف ذو حُسَم روان شد.

حر بن يزيد و سپاهيانش به هنگام ظهر، در برابر امام حسين(ع) و يارانش قرار گرفتند. حسين(ع) به ياران خود دستور دادند که سپاهيان حر و اسبانشان را سيراب کنند! هنگام نماز ظهر فرا رسيد، امام به مؤذن خود -حَجّاج بن مسروق جعفي- دستور داد تا اذان بگويد. چون هنگام اقامه نماز شد، امام حسين(ع) پس از حمد و ثناي الهي فرمود:

«اي مردم! اين، عذري است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوي شما نيامدم مگر پس از آنکه نامه‌هاي شما به من رسيد و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آيم و گفتيد که ما امام نداريم، باشد که به وسيله من خدا شما را هدايت کند، پس اگر بر سر عهد و پيمان خود هستيد من به شهر شما مي‌آيم و اگر آمدنم را ناخوش مي‌داريد، باز گردم.» حر و سپاهيانش سکوت اختيار کردند و هيچ نگفتند. پس امام حسين به مؤذن دستور داد که اقامه نماز ظهر را گفت. نماز جماعت برپا شد و حر و سپاهيانش نيز به امام اقتدا کردند.

 

 عصر همان روز امام حسين(ع) به يارانش فرمود تا براي حرکت، آماده شوند. سپس از خيمه بيرون آمد و به مؤذن خويش دستور فرمودند تا اعلان نماز عصر نمايد. پس از اقامه نماز عصر، حسين(ع) رو به مردم کردند و پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:

«اي مردم! اگر تقواي الهي پيشه سازيد و حق را براي کساني که اهليت آن را دارند بشناسيد، مايه خشنودي خداوند را فراهم مي‌سازيد. ما اهل بيت نسبت به مدّعياني که ادعاي حقّي را مي‌کنند که مربوط به آنها نيست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نيست و در حقّ شما جفا روا مي‌دارند، سزاوارتر به ولايت بر شما هستيم. اگر شما براي ما چنين حقّي را قائل نيستيد و تمايلي به اطاعت از ما نداريد و نامه‌هاي شما با گفتارتان و آراءتان يکي نيست، من از همين جا باز خواهم گشت.»

حر بن يزيد گفت: من از اين نامه‌هايي که شما گفتيد، اطلاعي ندارم! ما جزو نويسندگان اين نامه‌ها نبوديم. ما مأموريت داريم به محض روبه‌رو شدن با شما، شما را به نزد عبيدالله بن زياد ببريم.

حسين(ع) به همراهانش فرمود: «باز گرديد!» چون خواستند بازگردند حر و همراهانش مانع شدند. حر گفت: «شما را بايد نزد عبيدالله بن زياد ببرم!» حسين(ع) فرمود: «به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد.» حر گفت: «من مأمور به جنگ با شما نيستم؛ ولي مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم، پس اگر شما از آمدن خودداري مي‌کنيد، راهي را در پيش گيريد که شما را نه به کوفه برساند و نه به مدينه؛ تا من نامه‌اي براي عبيدالله بنويسم؛ شما هم در صورت تمايل نامه‌اي به يزيد بنويسيد تا شايد اين امر به عافيت و صلح منتهي گردد و در پيش من اين کار بهتر است از آنکه به جنگ و ستيز با شما آلوده شوم.»

امام حسين(ع) از ناحيه چپ راه «عذيب» و «قادسيه» حرکت کردند؛ در حالي که فاصله آنها تا «عذيب» سي و هشت ميل بود، و حر هم با آن حضرت(ع) حرکت مي‌کرد.

رسيدن پيک عبيدالله

حسين(ع)، در منزل‌گاه «بيضه» پس از اقامه نماز صبح، با ياران خود حرکت کرد تا اينکه نزديک ظهر به سرزمين »نينوا«رسيدند. پيک عبيدالله بن زياد نامه‌اي براي حر آورد که در آن خطاب به حر نوشته شده بود: «چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسين(ع) سخت گير و او را فرود نياور مگر در بيابان بي‌حصار و بدون آب. به فرستاده‌ام دستور داده‌ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.

حرّ، نامه ابن زياد را براي امام(ع) قرائت کرد و حسين(ع) به او فرمود: «بگذار در نينوا و يا غاضريه فرود آييم.»حر گفت: «ممکن نيست، زيرا عبيدالله آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!». زهير بن قين گفت: «به خدا سوگند چنان مي‌بينم که پس از اين، کار بر ما سخت‌تر گردد، يابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با اين گروه[حر و يارانش] براي ما آسان‌تر است از جنگ با آنهايي که از پي اين گروه مي‌آيند، به جان خودم سوگند که در پي اينان کساني مي‌آيند که ما را طاقت مبارزه با آنها نيست.» حسين(ع) فرمود: «درست مي‌گويي‌اي زهير؛ ولي من آغازکننده جنگ نخواهم بود.»سپس حرکت کردند تا به کربلا رسيدند. حُر و يارانش، جلوي کاروان امام حسين(ع) ايستادند و آنان را از ادامه مسير، باز داشتند.

امام در کربلا

ورود امام به کربلا

بيشتر منابع، در گزارش‌هاي خود از روز پنج شنبه، دوم محرّم سال ??ق، به عنوان روز ورود امام حسين(ع) و يارانش به کربلا ياد کرده‌اند.اما دينوري، مورخ قرن سوم قمري، روز ورود امام به کربلا را روز چهارشنبه، اول محرم ذکر کرده است.

وقتي که حُر به حسين(ع) گفت: «همين جا فرود‌ آي که فرات نزديک است.» حسين(ع) فرمود: «نام اينجا چيست؟» گفتند: کربلا. امام فرمود: اينجا، جايگاه کَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوي صفين، از اينجا گذشت و من با او بودم. ايستاد و از نام آن را پرسيد. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اينجا، جايگاه فرود آمدن مَرکب‌هايشان، و جايگاه ريخته شدن خون‌هايشان است.» موضوع را پرسيدند. فرمود: «کارواني از خاندان محمد(ص)، اينجا فرود مي‌آيند.»سپس امام حسين فرمود: «اينجا، جايگاه مَرکب‌ها و خيمه‌گاه ما و قتلگاه مردان‌ ما و جاي ريخته شدن خون‌هايمان است.»آنگاه فرمان داد که بارهايشان را در آنجا فرود آوردند.

نقل شده پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسين(ع) فرزندان و برادران و اهل بيتش را جمع کرد و به آنان نگاهي کرد و گريست؛ سپس فرمود: «خداوندا بدرستي که ما عترت و خاندان پيامبرت محمد(ص) هستيم که [از شهر و ديارمان] اخراجمان کردند و پريشان و سرگردان از حرم جدمان [رسول خدا(ص)] بيرون شديم و بني اميه به ما تعرض کردند؛ خدايا پس حق‌مان را از آنان بگير و ما را برابر ظالمان ياري ده.» پس رو به اصحاب کرده فرمود:

اَلنَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ يحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيانُونَ
 ) ترجمه: مردم بندگان دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان؛ حمايت و پشتيباني از دين تا آنجاست که زندگي‌شان در رفاه است پس هر‌گاه بلاء و سختي حادث شود دينداران کم مي‌شوند.‌(

خوارزمي، مقتل‌الحسين، مکتبة المفيد، ج?، ص???

پس از آن امام، زمين کربلا را که چهار ميل در چهار ميل وسعت داشت، از ساکنان آنجا به شصت هزار درهم خريد و با آنان شرط کرد که مردم را به سوي قبرش راهنمايي کنند و از زائرانش سه روز پذيرايي کنند.

حر بن يزيد رياحي نامه‌اي به عبيداللّه بن زياد نوشت و او را از فرود آمدن حسين(ع) در اين سرزمين با خبر ساخت.در پي اين نامه، عبيداللّه نامه‌اي خطاب به حسين(ع) نوشت:

«امّا بعد،‌اي حسين از فرود آمدنت در کربلا با خبر شدم؛ اميرمؤمنان -يزيد بن معاويه- به من فرمان داده که لحظه‌اي چشم بر هم ننهم و شکم از غذا سير نسازم تا آن که تو را به خداي داناي لطيف ملحق ساخته يا تو را به پذيرش حکم خود و حکم يزيد بن معاويه وادار نمايم. والسّلام.

نقل شده حسين(ع) پس از خواندن اين نامه، آن را به کناري پرتاب کرد و فرمود: «قومي که رضايت خود را بر رضايت آفريدگارشان مقدّم بدارند رستگار نخواهند شد.» پيک ابن زياد به حضرت(ع) عرض کرد: يا ابا عبدالله پاسخ نامه را نمي‌دهي؟ امام حسين(ع) فرمود: «پاسخش عذاب دردناک الهي است که به زودي او را فرا مي‌گيرد.» پيک نزد ابن زياد بازگشت و سخن حضرت را به او بازگفت. عبيدالله نيز دستور تجهيز سپاه براي جنگ با حسين(ع) را داد.

ورود عمر بن سعد به کربلا

عمر بن سعد روز سوم محرم، به همراه چهار هزار نفر از مردم کوفه وارد کربلا شد.درباره چگونگي آمدن عمر بن سعد به کربلا گفته شده: عبيدالله بن زياد، عمر بن سعد را فرمانده چهار هزار تن از کوفيان کرده و به او دستور داده بود به ري و دَستَبي رفته با ديلمياني که بر اين منطقه چيره شده بودند، مبارزه کند. عبيداللَّه، فرمان حکومت ري را نيز به نام ابن سعد نوشته و او را به سمت فرمانداري اين شهر برگزيده بود. پسر سعد به همراه ياران خود در منطقه‌اي در بيرون کوفه به نام حمام اعين اردو زد. او براي رفتن به ري آماده مي‌شد که چون امام حسين(ع) به سوي کوفه حرکت کرد، ابن زياد، به عمر بن سعد دستور داد به جنگ امام حسين(ع) برود و پس از فارغ شدن از آن، به سوي ري حرکت کند. ابن سعد جنگ با امام حسين(ع) را خوش نمي‌داشت. ازاين‌رو از عبيدالله خواست تا او را از اين کار معاف بدارد؛ اما ابن زياد معافيت او را منوط به پس دادن حکومت ري کرد.عمر بن سعد چون اصرار عبيدالله بن زياد را ديد، رفتن به کربلا را پذيرفت و با سپاهش به سمت کربلا حرکت کرد و فرداي روزي که امام حسين(ع) در نينوا فرود آمده بود، به آن جا رسيد.

آغاز گفتگوهاي امام حسين(ع) و عمر بن سعد

عمر بن سعد پس از آمدن به کربلا، خواست پيکي سوي امام بفرستد تا از او بپرسد براي چه به اين سرزمين آمده است و چه مي‌خواهد؟ اين کار را به عزره بن قيس احمسي و ديگر بزرگاني که نامه دعوت به آن حضرت(ع) نوشته بودند، پيشنهاد کرد؛ اما آنان از انجام اين کار خودداري کردند.[??] اما کثير بن عبدالله شعيبه پذيرفت و به سوي اردوگاه امام حسين(ع) حرکت کرد. چون ابوثمامه صائدي نگذاشت کثير همراه با سلاح خود نزد حسين(ع) برود، بي‌نتيجه پيش عمر بن سعد بازگشت.

پس از بازگشت کثير بن عبداللَّه، عمر سعد از قرة بن قيس حنظلي خواست تا نزد امام حسين(ع) برود و او پذيرفت. حسين(ع) در جواب پيام عمر سعد به قره فرمود: «مردم شهرتان به من نامه نوشتند که بدين جا بيايم. اکنون اگر مرا نمي‌خواهند باز مي‌گردم.» عمر سعد از اين پاسخ شاد شد.پس نامه‌اي به ابن زياد نوشت و او را از سخن حسين(ع) آگاه کرد.عبيدالله بن زياد در جواب نامه عمر سعد، بيعت حسين(ع) و يارانش با يزيد را خواست.

تلاش ابن زياد براي فرستادن سپاه به کربلا

پس از آمدن امام حسين(ع) به کربلا، عبيداللّه بن زياد، مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و عطاياي يزيد- تا چهار هزار دينار و دويست هزار درهم- را در ميان بزرگان‌شان تقسيم کرد و آنان را به ياري عمر بن سعد در جنگ با امام حسين(ع) فرا خواند. بيدالله بن زياد عَمرو بن حُرَيث را به کارگزاري کوفه گماشت و خود نيز با يارانش از کوفه بيرون آمد و در نُخَيله اردو زد و مردم را وادار به حرکت به نخيله کرد.و [جهت جلوگيري از پيوستن کوفيان به سپاه امام حسين(ع)] پل کوفه را در اختيار گرفت و اجازه نداد کسي از آن عبور کند.

 

تصوير سازي نبرد در کربلا

به دستور عبيدالله بن زياد، حصين بن تميم و چهار هزار سپاهي تحت امر او از قادسيه به نخيله فرا خوانده شدند.[???] محمد بن اشعث بن قيس کندي و کثير بن شهاب و قعقاع بن سويد نيز از سوي ابن زياد مأموريت يافتند تا مردم را آماده نبرد با اباعبدالله الحسين(ع) کنند.ابن زياد همچنين سويد بن عبدالرحمن منقري را به همراه چند سوار به کوفه فرستاد و به او دستور داد تا در کوفه جستجو کند و هر کس را که از رفتن به جنگ اباعبدالله(ع) خودداري کرده است، پيش او بياورد. سويد در کوفه به جستجو پرداخت پس مردي از شاميان را که براي مطالبه ميراث خود به کوفه آمده بود، بازداشت کرده، نزد ابن زياد فرستاد. ابن زياد نيز [جهت ترساندن مردم کوفه] دستور قتل او را صادر کرد. مردم که چنين ديدند همگي حرکت کردند و به نخيله رفتند.

با گردآمدن مردم در نخيله، عبيدالله به حُصَين بن نُمَير و حَجّار بن اَبجَر و شَبَث بن رِبعي و شمر بن ذي‌الجوشن دستور داد تا جهت ياري ابن سعد به لشکرگاه او بپيوندند.شمر اولين نفري بود که فرمان او را اجرا کرد و آماده حرکت شد پس از شمر، زيد (يزيد) بن رَکاب کلْبي با دو هزار نفر، حُصَين بن نُمَير سَکوني با چهار هزار نفر، مصاب ماري (مُضاير بن رهينه مازِني) با سه هزار تن و حصين بن تميم طهوي با دو هزار سپاهي و نصر بن حَربه (حَرَشه) با دو هزار تن از کوفيان حرکت کردند و به سپاه عمر بن سعد پيوستند.آن‌گاه ابن زياد، مردي را به سوي شَبَث بن رِبعي رياحي فرستاد و از او خواست که به سوي عمر بن سعد حرکت کند. شبث نيز با هزار سوار، به عمر بن سعد پيوست.پس از شبث، حجّار بن اَبجَر با هزار سوار و پس از او محمد بن اشعث بن قيس کندي با هزار سوار و حارث بن يزيد بن رويم نيز از پي حجار بن ابجر روانه کربلا شدند.عبيدالله بن زياد هر روز صبح و ظهر، گروهي از نظاميان کوفي را در دسته‌هاي بيست، سي، پنجاه تا صد نفري، به کربلا مي‌فرستاد تا اين که در ششم محرم تعداد نفرات سپاه عمربن سعد به بيش از بيست هزار تن رسيد.عبيداللّه، عمربن سعد را فرمانده همه آنان نمود.

تلاش حبيب بن مظاهر براي گردآوري نيرو

پس از گرد آمدن سپاهيان دشمن در کربلا، حبيب بن مظاهر اسدي با ديدن ياران اندک حسين(ع) با اجازه امام خود را به طور ناشناس به طايفه‌اي از قبيله بني اسد رساند و درخواست ياري فرزند دختر پيامبر خدا(ص) را خواستار شد. بني اسد، همراه حبيب بن مظاهر اسدي شبانه به سوي لشکرگاه امام حسين(ع) در حرکت بودند که چهارصد يا پانصد سوار از سپاه عمر بن سعد به سردستگي ازرق بن حرب صيداوي در کناره فرات راه را بر آنان بستند. کار به درگيري کشيده شده و بني اسد به خانه‌هايشان بازگشتند و حبيب به تنهايي نزد حسين(ع) بازگشت.[

هفتم محرم و بسته شدن آب

در هفتم محرم، عبيدالله بن زياد در نامه‌اي به عمر بن سعد، خواستار بسته شدن آب به روي امام حسين(ع) و يارانش شد. چون نامه به دست عمر بن سعد رسيد، به عَمْرو بن حَجّاج زُبَيْدي فرمان داد تا با پانصد سوار به کنار شريعه فرات برود و مانع دسترسي حسين(ع) و يارانش به آب شود.

در برخي منابع نقل شده پس از بسته‌شدن آب و شدت‌گرفتن تشنگي، امام حسين(ع) برادرش عباس را با سي سوار و بيست پياده به همراه بيست مشک به طلب آب فرستاد. آنان شبانه در حالي که نافع بن هلال بَجَلي با پرچم در پيشاپيش گروه در حرکت بود، به راه افتادند و خود را به نهر فُرات رساندند. عمرو بن حجّاج که مأمور حراست از فرات بود، به مقابله با ياران امام حسين(ع) برخاست. گروهي از ياران حسين(ع) مشک‌هاي آب را پر کردند و گروهي ديگر از جمله ابوالفضل(ع) و نافع بن هلال مشغول جنگ شدند و از آنان در برابر هجوم دشمنان محافظت مي‌کردند تا بتوانند آب را به سلامت به خيمه‌ها برسانند. ياران حسين(ع) موفق شدند آب را به خيمه‌هاي حسين(ع) برسانند.

آخرين گفتگوهاي امام حسين(ع) با عمر بن سعد و اتمام حجت ابن زياد با عمر بن سعد

با فرود آمدن پي در پي لشکرها در اردوگاه عمر بن سعد، امام حسين(ع)، عمرو بن قرظه انصاري را نزد عمر بن سعد فرستاد و به او پيغام داد که مي‌خواهم امشب تو را در ميان دو اردوگاه ملاقات کنم. شب هنگام، حسين(ع) و ابن سعد هر يک با همراهي بيست سوار به محل ملاقات آمدند. به نقل برخي منابع در اين ديدار حسين(ع) به ابن سعد فرمود: «... از اين خيال و انديشه ناصواب در گذر و راهي که صلاح دين و دنياي تو در آن است، اختيار کن...»؛ اما عمر قبول نکرد. حسين(ع) چون چنين ديد فرمود: «خداوند تو را هلاک سازد و در روز قيامت نيامرزد؛ اميد دارم که به فضل خدا از گندم ري نخوري!» سپس بازگشت.

گفتگوهاي مکرر حسين(ع) و ابن سعد، سه يا چهار بار تکرار شد.به گفته برخي منابع، در پايان يکي از اين گفتگوها، عمر بن سعد طي نامه‌اي خطاب به عبيدالله بن زياد چنين نوشت: «... حسين بن علي(ع) با من پيمان بست که از همان جا که آمده، به همان جا بازگردد يا به يکي از مناطق مسلمين برود و در حقوق و تکاليف همانند ديگر مسلمانان باشد، يا به نزد يزيد برود تا هر چه او حکم داد درباره او اجرا کنند و اين مايه رضاي شما و صلاح امت است».عبيدالله، چون نامه را خواند گفت: «به درستي که اين نامه مردي است که‌اندرزگوي امير خويش و مشفق قوم خويش است!» او درصدد بود اين پيشنهاد را بپذيرد که شمر بن ذي الجوشن مانع شد. آنگاه عبيدالله، شمر را پيش خواند و گفت:

«اين نامه را پيش عمر بن سعد ببر تا به حسين(ع) و يارانش بگويد به حکم من تسليم شوند. اگر پذيرفتند آنها را به سلامت پيش من بفرستد و اگر نپذيرفتند با آنان بجنگد. اگر عمر بن سعد جنگيد، شنوا و مطيع او باش و اگر از جنگيدن خودداري ورزيد، تو با حسين(ع) بجنگ که سالار قوم تويي؛ سپس گردن پسر سعد را بزن و سرش را پيش من بفرست.»

آنگاه عبيدالله طي نامه‌اي به عمر بن سعد، رفتار مسالمت‌آميز او با حسين(ع) را توبيخ کرد و نوشت:

... اگر حسين(ع) و همراهانش به حکم من گردن نهادند [و با يزيد بيعت کردند] ايشان را به سلامت نزد من بفرست و اگر نپذيرفتند بر آنان هجوم آور و خونشان را بريز و بدن‌هايشان را مُثله کن؛ چرا که مستحق چنين کاري هستند. چون حسين(ع) کشته شد اسب بر سينه و پشت وي بتاز که او سرکش است و ستمکار و من گمان ندارم که اين کار پس از مرگ زياني رساند؛ ولي من با خود عهد کرده‌ام که اگر او را کشتم با وي چنين کنم. پس اگر تو به اين دستور عمل کردي پاداش مردي فرمانبردار و مطيع را به تو مي‌دهيم و اگر آن را نپذيري دست از کار ما و لشکر ما بکش و لشکر را به شمر بن ذي الجوشن واگذار؛ زيرا ما او را امير بر کار خود کرديم.

روز تاسوعا

شمر بن ذي الجوشن بعد از ظهر روز پنجشنبه، نهم محرم سال ??ق. پس از نماز عصر، نزد عمر بن سعد رسيد و پيغام ابن زياد را به او رساند.عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهده‌دار اين کار خواهم بود.

بنا به يک روايت، شمر و طبق روايتي ديگر عبدالله بن ابي المحل، برادرزاده ام البنين، از ابن زياد براي فرزندان ام البنين امان نامه گرفته بودند.عبدالله، امان نامه خود را توسط غلامش به کربلا فرستاد و خود پس از ورود به کربلا، متن آن را براي فرزندان ام البنين خواند؛ اما آنها مخالفت کردند.بنا به روايت ديگر، شمر امان نامه را به کربلا آورد و به نزد عباس(ع) و برادرانش برد؛ اما عباس(ع) و برادرانش همگي امان نامه را رد کردند.به گفتهشيخ مفيد شمر گفت: اي خواهرزادگان من، شما در امانيد. آنها پاسخ دادند: خدا تو را و امانت را لعنت کند، ما را امان مي‌دهي و فرزند رسول خدا(ص) بي‌امان است؟!

عصر تاسوعا، عمر بن سعد ندا داد:‌ اي لشکريان خدا! سوار شويد و بشارت دهيد. پس لشکريان سوار شدند و به سوي اردوگاه امام حرکت کردند. وقتي حسين(ع) از نيت دشمن آگاه شد، به برادرش عباس فرمود: «اگر مي‌تواني آنها را راضي کن که جنگ را تا فردا به تأخير اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خداي خود راز و نياز کنيم و نماز بگزاريم. خدا مي‌داند که من نماز و تلاوت قرآن را بسيار دوست مي‌دارم».عباس نزد سپاهيان دشمن رفت و آن شب را از آنان مهلت خواست. ابن سعد با مهلت يک شبه موافقت نمود.در اين روز، خيمه‌هاي امام حسين(ع) و اهل بيت و يارانش محاصره گرديد.

وقايع شب عاشورا

سخن حسين  در شب عاشورا درباره يارانش:
أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا.
 (ترجمه: همانا من ياراني باوفاتر و بهتر از ياران خود، و خانداني نيکوکارتر و مهربان‌تر از خاندان خودم سراغ ندارم؛ خدايتان از جانب من پاداش نيکو دهد.)

مفيد، الارشاد، ????ق، ج?، ص??

تجديد پيمان ياران امام حسين

امام حسين(ع) در اوايل شب عاشورا، ياران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثناي خداوند خطاب به آنان گفت: «به گمانم اين، آخرين روزي است که از سوي اين قوم مهلت داريم. آگاه باشيد که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خيال آسوده برويد که بيعتي از من بر گردن شما نيست. اينک که سياهي شب شما را پوشانده، آن را مَرکبي برگيريد و برويد». در اين هنگام ابتدا اهل بيت امام و سپس ياران امام هر يک در سخناني حماسي، اعلام وفاداري کردند و بر فدا کردن جان خويش در دفاع از امام تأکيد کردند. منابع تاريخي و مقاتل برخي از اين سخنان را ضبط کرده‌اند.

نگراني حضرت زينب (

پس از اظهار وفاداري ياران حسين(ع)، او به اردوگاه برگشت و وارد خيمه زينب)س( شد. نافع بن هلال در بيرون خيمه منتظر حسين(ع) نشسته بود که شنيد حضرت زينب(س) به حسين(ع) عرض کرد: «آيا شما يارانتان را آزموده‌ايد؟ از اين نگرانم که آنان نيز به ما پشت کنند و در هنگامه درگيري شما را تسليم دشمن کنند.» حسين(ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، اين‌ها را امتحان کرده‌ام و آنان را مرداني يافتم که سينه سپر کرده‌اند، به گونه‌اي که مرگ را به گوشه چشمان‌شان مي‌نگرند و به مرگ در راه من چنان شيرخواره به سينه مادرش انس دارند.» نافع هنگامي که احساس کرد اهل بيت امام حسين(ع) نگران وفاداري و استقامت اصحاب هستند، نزد حبيب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصميم گرفتند با همراهي بقيه اصحاب به حسين(ع) و اهل بيت ايشان اطمينان دهند که تا آخرين قطره خون از ايشان دفاع خواهند کرد.

حبيب بن مظاهر، ياران حسين(ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بني هاشم گفت: به خيمه‌هاي خويش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آن چه را که از نافع شنيده بود، بازگو کرد. همگي گفتند: «به آن خدايي که بر ما منت نهاد که در اين جايگاه قرار بگيريم، اگر انتظار فرمان حسين(ع) نبوديم، اکنون با شتاب بر آنان حمله مي‌کرديم تا جان خويش را پاک و چشم را روشن سازيم». حبيب به همراه اصحاب با شمشيرهاي کشيده و يک صدا به نزديک حرم اهل بيت(ع) رسيده و گفت: «اي حريم رسول خدا(ص)! اين شمشيرهاي جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا اين که گردن بدخواهان شما را بزند. اين نيزه‌هاي پسران شماست، سوگند ياد کرده‌اند که آن را تنها در سينه کساني که از دعوتتان سر بر تافته‌اند فرو برند.»

وقايع روز عاشورا

امام حسين(ع) پس از اقامه نماز صبح، صفوف نيروهاي خود (?? تن سواره و ?? تن پياده(را منظم کرد. حسين(ع) براي اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهي از ياران به سوي لشکر دشمن پيش رفت و آنان را موعظه نمود.پس از سخنان حسين(ع)، زهير بن قين آغاز به سخن کرد و از فضايل حسين(ع) گفت و به موعظه پرداخت.

يکي از وقايع صبح عاشورا کناره گيري حر بن يزيد رياحي از لشکر عمر بن سعد و پيوستن به اردوگاه حسين(ع) است.

در ابتداي جنگ، حملات به صورت گروهي انجام شد. طبق بعضي روايات تاريخي، تا ?? تن از ياران امام، در اولين حمله به شهادت رسيدند. پس از آن، ياران امام به صورت فردي و يا دو نفري به مبارزه رفتند. اصحاب اجازه نمي‌دادند کسي از سپاه دشمن به حسين(ع) نزديک شود.پس از شهادت ياران غيرهاشمي امام حسين(ع) در صبح و بعداز ظهر عاشورا، ياران بني‌هاشمي حسين(ع) براي نبرد پيش آمدند. اولين کسي که از بني هاشم از حسين(ع) اجازه ميدان طلبيد و به شهادت رسيد، علي اکبر بود.پس از او ديگر خاندان امام نيز يکي پس از ديگري به ميدان رفتند و به شهادت رسيدند. ابوالفضل العباس(ع(، پرچمدار سپاه و محافظ خيمه‌ها نيز در نبرد با نگهبانان شريعه فرات به شهادت رسيد.

پس از شهادت بني‌هاشم، امام حسين(ع) عازم نبرد شد، اما از سپاه کوفه تا مدتي کسي براي رويارويي با آن حضرت پا پيش نمي‌نهاد. در ميانه نبرد، عليرغم تنهايي حسين(ع) و زخم‌هاي سنگيني که بر سر و بدن او وارد شده بود، حسين(ع) بي‌مهابا شمشير مي‌زد.

شهادت امام حسين

پيادگان تحت امر شمر بن ذي‌الجوشن، حسين(ع) را احاطه کردند؛ ولي همچنان پيش نمي‌آمدند و شمر آنها را به حمله تشويق مي‌کرد.شمر به تيراندازان دستور داد امام را تيرباران کنند. از فراواني تيرها، بدن امام پر از تير شد.حسين(ع)، عقب کشيد و آنان در برابرش صف بستند.جراحات وارده و خستگي، حسين(ع) را به شدت کم توان کرده بود. ازاين‌رو ايستاد تا اندکي استراحت کند. در اين هنگام، سنگي به پيشاني‌اش اصابت کرد و خون از آن جاري شد. همين که امام خواست با لبه پيراهن، خون صورتش را پاک کند، تير سه‌شعبه و مسمومي به سويش پرتاب شد و بر قلبش نشست.مالک بن نُسَير، با شمشير، چنان ضربتي بر سرِ حسين(ع) زد که بند کلاه‌خود امام، پاره شد.مردي به نام زرعة بن شريک تميمي نيز ضربتي سخت به شانه چپ امام زد. سنان بن انس نخعي هم تيري به گلوي او زد. سپس )صالح بن وهب جعفي) (به نقلي سنان بن انس( پيش آمد و چنان با نيزه بر پهلوي حسين(ع) زد که با گونه راست از اسب به زمين افتاد.

 

تابلوي عصر عاشورا اثر محمود فرشچيان

شمربن ذي الجوشن با گروهي از سپاهيان عمر سعد از جمله سنان بن انس و خولي بن يزيد اصبحي، به سوي حسين(ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار حسين(ع) تشويق کرد؛ اما کسي نپذيرفت. او به خولي دستور داد تا سر حسين(ع) را جدا کند. وقتي خولي وارد گودال قتلگاه شد، دست و بدنش لرزيد و نتوانست اين کار را انجام دهد. شمر و به نقلي سنان بن انس از اسب پياده شد و سر حسين(ع( را جدا کرد و به دست خولي داد.

وقايع پس از شهادت امام

پس از آنکه سنان بن انس، سر امام را به خولي داد. سپاهيان عمر سعد هر چه را که حضرت به تن داشت، غارت کردند. قيس بن اشعث و بحر بن کعب(لباس‌)اسود بن خالد اودي (نعلين‌)جميع بن خلق اودي (شمشير)اخنس بن مرثد (عمامه) بجدل بن سليم (انگشتر) و)عمر بن سعد(زره آن حضرت را ربودند.

غارت خيمه‌ها

پس از شهادت حسين(ع)، سپاه دشمن به خيمه‌ها هجوم بردند و آنچه بود به غنيمت گرفتند. آنان در اين امر بر يکديگر سبقت مي‌رفتند.شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع( همراه گروهي از سپاهيان، وارد خيمه‌گاه شدند که زينب(س) مانع اين کار شد. به نقلي ديگر برخي از سپاهيان عمر بن سعد به اين امر اعتراض کردند.عمر بن سعد دستور داد زنان حرم را در چادري جمع کردند و تعدادي را بر محافظت آنان گماشت.

تاختن اسب بر بدن امام

به دستور عمر بن سعد و در راستاي اجراي فرمان ابن زياد، ده نفر داوطلب از سپاهيان کوفه، با اسبان‌شان بدن امام حسين(ع) را لگد وب کردند و استخوان‌هاي سينه و پشت آن حضرت را درهم شکستند.اين ده تن عبارتند از:

فرستادن سرهاي شهدا به کوفه

عمر بن سعد در همان روز سر حسين(ع) را به همراه خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم ازدي به سوي عبيدالله بن زياد فرستاد. او همچنين دستور داد سر شهداي کربلا را نيز از بدن جدا کنند و آنها را که هفتاد و دو سر بودند با شمربن ذي الجوشن و قيس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزره بن قيس روانه کوفه کرد.

اسارت اهل بيت امام

 اسيران کربلا

امام سجاد(ع) که بيمار بود، به همراه حضرت زينب(س( و بقيه بازماندگان، به اسارت گرفته و به کوفه نزد ابن زياد و سپس به دربار يزيد در شام فرستاده شدند.

دفن شهدا

به دستور عمر بن سعد اجساد لشکريان کوفه دفن شدند؛ اما پيکرهاي حسين(ع) و يارانش بر زمين ماند.يازدهم محرم يا سيزدهم محرم را زمان دفن شهداي کربلا بيان کرده‌اند. بنابر برخي اقوال، پس از بازگشت عمر بن سعد و يارانش، جماعتي از بني‌اسد که در نزديکي کربلا منزل داشتند، به صحنه کربلا وارد شدند و در موقعي از شب که ايمن از دشمن بودند، بر امام حسين(ع( و يارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.بنابر نقلي بدن امام حسين(ع) با حضور امام سجاد(ع( به خاک سپرده شد.

 

واقعه کربلا

اين مقاله درباره? واقعه کربلا است. براي اطلاع از تحليل‌هاي آن، قيام امام حسين(ع) را ببينيد.

واقعه کربلا يا واقعه عاشورا نبرد امام حسين(ع) و يارانش در کربلا با سپاه کوفه است. واقعه کربلا در دهم محرم سال ?? قمري و به دنبال بيعت‌نکردن امام حسين(ع) با يزيد رخ داد که به شهادت آن امام و يارانش و نيز اسارت اهل بيتش انجاميد.

واقعه کربلا دلخراش‌ترين واقعه در تاريخ اسلام دانسته شده است؛ از اين‌رو شيعيان بزرگترين مراسم عزاداري خود را در سال‌روز آن برگزار مي‌کنند و به سوگواري مي‌پردازند.

واقعه کربلا با مرگ معاوية بن ابي‌سفيان در ?? رجب سال ?? قمري و شروع حاکميت فرزندش يزيد آغاز شد و با بازگرداندن اسيران کربلا به مدينه پايان يافت. حاکم مدينه تلاش کرد از امام حسين براي يزيد بيعت بگيرد؛ از اين‌رو حسين بن علي براي گريز از بيعت، شبانه از مدينه خارج شد و به طرف مکه حرکت کرد. در اين سفر، خانواده امام حسين، شماري از بني‌هاشم و برخي از شيعيان او را همراهي مي‌کردند.

امام حسين(ع) حدود چهار ماه در مکه ماند. در اين مدت نامه‌هاي دعوت اهالي کوفه به دست او رسيد. امام براي اطمينان از محتواي نامه‌ها مسلم بن عقيل را به سمت کوفه و سليمان بن رزين به سمت بصره فرستاد. با وجود احتمال ترور امام حسين(ع) در مکه به دست عاملان يزيد و نيز دعوت کوفيان و تاييد سفير امام از درست بودن دعوت کوفيان، امام در ? ذي‌الحجه راهي کوفه شد.

امام پيش از رسيدن به کوفه، از پيمان‌شکني کوفيان باخبر شد و پس از برخورد با سپاه حر بن يزيد رياحي به سمت کربلا رفت و در آنجا با لشکر عمر بن سعد روبه‌رو شد که عبيدالله بن زياد، آن را به سمت امام فرستاده بود. دو سپاه در ?? محرم معروف به روز عاشورا با هم جنگيدند. پس از آن که امام حسين و يارانش شهيد شدند، لشکريان عمر بن سعد، با اسب بر بدن آنان تاختند. همچنين در عصر روز عاشورا سپاه يزيد به خيمه‌هاي امام حسين حمله کرد و آنها را آتش زد و سپس بازماندگان امام را به اسارت برد. امام سجاد(ع) که به علت بيماري درگير جنگ نشده بود و حضرت زينب(س) در ميان اسيران بودند. سپاهيان عمر بن سعد سرهاي شهيدان را به نيزه زدند و به همراه اسيران به کوفه نزد عبيدالله بن زياد و از آنجا به شام نزد يزيد بردند.

بدن شهداي کربلا پس از رفتن سپاه عمر سعد توسط اهالي قبيله بني اسد شبانه به خاک سپرده شد.

خودداري امام حسين(ع) از بيعت با يزيد

با تلاش معاويه[?] و پس از مرگش ?? رجب سال ??ق، براي يزيد از مردم بيعت گرفته شد؛ در حالي که براساس قرارداد صلح امام حسن(ع) با معاويه، معاويه حق نداشت براي خود جانشين تعيين کند يزيد تصميم گرفت از چند تن از بزرگان مسلمانان که دعوت معاويه را براي بيعت با يزيد نپذيرفته بودند، بيعت بگيرد. به همين دليل به حاکم وقت مدينه -وليد بن عتبه- نامه‌اي نوشت و او را از مرگ معاويه مطلع ساخت و در نامه بسيار کوتاه ديگري خطاب به وليد نوشت: «از حسين بن علي و عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابي بکر و عبدالله بن زبير به زور بيعت بگير و هر کس نپذيرفت گردنش را بزن.» پس از آن، نامه ديگري نيز از طرف يزيد آمد که در آن تأکيد کرده بود:نام موافقان و مخالفان را براي من بنويس و سر حسين بن علي را نيز با جواب نامه به سوي من بفرست». وليد با مروان بن حکم مشورت کرد و سپس عبدالله بن عمرو را به دنبال امام حسين(ع)، ابن زبير، عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابي‌بکر فرستاد.

حسين(ع) به همراه سي نفر از نزديکان خود به دارالاماره مدينه رفت وليد خبر مرگ معاويه را به امام حسين(ع) داد و سپس نامه يزيد را براي او قرائت کرد که در آن از وليد خواسته شده بود از حسين بن علي(ع) برايش بيعت بگيرد. حسين(ع) به وليد فرمود: «آيا تو راضي مي‌شوي که من در پنهاني با يزيد بيعت کنم؛ به گمانم هدف تو اين است که بيعت من در حضور مردم باشد.» وليد جواب داد: «نظر من نيز همين است.» امام(ع) فرمود: «پس تا فردا به من فرصت بده تا نظر خود را اعلام کنم.» حاکم مدينه عصر روز بعد، مأموران خود را به خانه حسين(ع) فرستاد تا جواب ايشان را دريافت کند.  حسين(ع) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت وليد همراه بود. بعد از اين مهلت‌خواهي، امام(ع) تصميم گرفت مدينه را ترک کند.

حرکت از مدينه به مکه

امام حسين(ع) شب يکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب و به نقلي ديگر سوم شعبان سال ?? قمري به همراه ?? نفر از اهل بيت و يارانش، مدينه را به قصد مکه ترک کرد. بنابر برخي منابع، ايشان شب‌هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت.  در برخي ديگر از منابع آمده است حضرت(ع) دو شب متوالي را در کنار قبر رسول خدا(ص) بيتوته کرد. در اين سفر به جز محمد بن حنفيه بيشتر خويشاوندان امام حسين(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌هاي آن حضرت(ع)، ايشان را همراهي مي‌کردند. علاوه بر بني‌هاشم، بيست و يک نفر از ياران امام حسين(ع) نيز با ايشان در اين سفر همراه شدند.

محمد بن حنفيه برادر امام حسين(ع) پس از اطلاع از سفر امام، براي خداحافظي نزد ايشان آمد. حسين(ع) وصيتنامه‌اي براي او نوشت که در آن آمده است:

إنّي لَم اَخْرج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً وَ إنّما خَرجْتُ لِطلبِ الإصلاح في اُمّةِ جَدّي اُريدُ أنْ آمُرَ بالمَعْروفِ و أنْهي عن المُنکَرِ و أسيرَ بِسيرةِ جدّي و سيرةِ أبي علي بن أبي طالب

من از روي ناسپاسي و زياده خواهي و براي فساد و ستمگري، خروج نکردم؛ بلکه اصلاح امّت جدّم را مي‌جويم. مي‌خواهم امر به معروف و نهي از منکر کنم و به سيره جدّم و پدرم علي بن ابي طالب(ع) رفتار کنم....

نقشه مسير کاروان امام حسين(ع) از مدينه تا مکه و از مکه تا کربلا

امام حسين(ع) با همراهانش از مدينه خارج شد و بر خلاف خواسته نزديکانش راه اصلي مکه را پيش گرفت. در ميان راه مکه، امام حسين(ع) با عبدالله بن مطيع برخورد کرد. او از مقصد امام پرسيد. امام فرمود: «اکنون آهنگ مکه دارم. چون آنجا برسم، از خداوند متعال براي پس از آن، طلب خير خواهم کرد». عبدالله امام را از مردم کوفه برحذر داشت و از ايشان خواست در مکه باقي بماند.

امام حسين(ع) بعد از پنج روز، در سوم شعبان سال ?? قمري به مکه رسيد و با استقبال گرم مردم مکه و حاجيان بيت الله الحرام روبرو شد. مسير حرکت حسين(ع) از مدينه تا مکه شامل اين منازل است: ذوالحليفه، ملل، سياله، عرق ظبيه، زوحاء، انايه، عرج، لحر جمل، سقيا، ابواء، گردنه هَرشا، رابغ، جحفه، قديد، خليص، عسفان و مر الظهران.

امام در مکه

امام حسين(ع) بيش از چهار ماه از (سوم شعبان تا هشتم ذي‌الحجه) در مکه ماند. ساکنان مکه با شنيدن خبر حضور حسين(ع) خوشحال شدند و صبح و شام، نزد حضرت(ع) در رفت‌ وآمد بودند و گفته‌اند که اين بر عبدالله بن زبير سخت گران آمد؛ چرا که اميد داشت مردم مکه با وي بيعت کنند. وي مي‌دانست که تا امام حسين(ع) در مکه است، کسي با او بيعت نمي‌کند.

نامه کوفيان و دعوت از امام براي قيام

نامه‌هاي کوفيان به امام حسين(ع)

مدت چنداني از ورود حسين(ع) به مکه نگذشته بود که شيعيان عراق خبر مرگ معاويه را دريافت کردند و از بيعت نکردن امام حسين(ع) و ابن زبير با يزيد باخبر شدند. از اين رو در منزل سليمان بن صُرَد خُزاعي گرد آمدند و اقدام به نوشتن نامه‌اي به امام و دعوت از ايشان به کوفه نمودند. دو روز پس از ارسال اين نامه، کوفيان ??? نامه ديگر (که هر نامه شامل امضاي يک تا چهار نفر بود) به سوي حسين(ع) فرستادند.  

حسين(ع) از پاسخ دادن به نامه‌ها خودداري مي‌کرد تا اينکه حجم نامه‌ها بسيار زياد شد، آن گاه در نامه‌اي به کوفيان چنين نوشت:

...من، برادرم، عموزاده‌ام و فرد مورد اعتماد از اهل بيتم را مي‌فرستم. به او گفته‌ام تا از حال و کار و عقيده شما مرا آگاه سازد. اگر او به من نوشت که آراي شما همان است که در نامه‌هايتان آمده، نزد شما خواهم آمد... امام، فقط کسي است که به کتاب خدا عمل کند، عدالت را اجرا نمايد، به دين حق باور داشته باشد و خود را وقف خداوند کند.

سفير حسين(ع) در کوفه

امام حسين(ع) نامه‌اي را به پسر عمويش مسلم بن عقيل داد تا عازم عراق شود و اوضاع و احوال آنجا را بررسي کند و به ايشان گزارش دهد. مسلم پس از رسيدن به کوفه در خانه مختار بن ابي عبيد ثقفي، و بنابر برخي روايات در خانه مسلم بن عوسجه ساکن شد. شيعيان به محل اقامت مسلم رفت و آمد مي‌کردند و او نامه امام را براي آنان مي‌خواند. مسلم شروع به گرفتن بيعت براي امام حسين(ع) کرد. در کوفه ????? يا ????? و به نقلي بيش از ????? نفر با امام حسين(ع) بيعت کردند و براي همراهي امام اعلام آمادگي کردند. مسلم نامه‌اي به امام نوشت و پرشماري بيعت‌کنندگان را تأييد کرد و امام را به کوفه فراخواند.

يزيد هنگامي که خبر بيعت مردم با مسلم و نرمش نعمان بن بشير (حاکم آن زمان کوفه) با آنان را شنيد، عبيدالله بن زياد را (که آن هنگام حاکم بصره بود) به حکومت کوفه منصوب کرد.ابن زياد پس از ورود به کوفه به جستجوي بيعت کنندگان پرداخت و سران قبايل را تهديد کرد. روايات تاريخي، از ترس مردم بر اثر تبليغات همراهان عبيدالله و پراکنده شدن سريع آنان از اطراف مسلم حکايت دارند، تا جايي که شب‌هنگام مسلم تنها ماند و جايي براي خفتن نداشت و در نهايت پس از درگيري، با امان‌نامه محمد بن اشعث تسليم و به قصر آورده شد؛ ولي ابن زياد، امان پسر اشعث را بي‌جا خواند و دستور داد سر مسلم را از بدن جدا کنند.

بنابر برخي گزارش‌هاي تاريخي، مسلم که نگران امام حسين(ع) بود، به عمر بن سعد که قريشي بود وصيت کرد. نخستين وصيت مسلم اين بود که عمر کسي را نزد امام بفرستد و آن حضرت را از آمدن به کوفه منع کند.[??] در منطقه زباله پيام مسلم که هنگام شهادت به عمر بن سعد گفته بود، به دست امام رسيد.

حرکت از مکه به سمت کوفه

مسير حرکت امام حسين (ع) از مکه به کربلا

امام حسين(ع) در روز سه‌شنبه، هشتم ذي‌الحجه همان روزي که مسلم در کوفه قيام کرد به همراه ?? نفر که ?? نفر آنان از شيعيان کوفه بودند، مکه را به سوي کوفه ترک کرد.

برخي از مورخان و محدثان از جمله شيخ مفيد نوشته‌اند امام حسين(ع) براي خارج شدن از مکه، حج خود را ناتمام گذاشت و نيت خود را از حج به عمره مفرده برگرداند و از احرام خارج شد؛ اما برخي با تکيه بر شواهد تاريخي و روايي گفته‌اند امام حسين از ابتدا نيت عمره مفرده کرده‌ بود و پس از انجام اعمال آن، از مکه خارج شد.

در يک ماه آخر اقامت امام حسين(ع) در مکه که احتمال سفر آن حضرت به کوفه مي‌رفت، برخي از جمله عبدالله بن عبّاس نزد حضرت آمدند تا ايشان را از سفر به کوفه منصرف کنند؛ ولي توفيقي نيافتند.

پس از خروج امام حسين(ع) و يارانش از مکه، يحيي بن سعيد فرمانده پاسبانان عمرو بن سعيد بن عاص -فرماندار مکه - با گروهي از يارانش، راه را بر حسين(ع) بستند؛ ولي حضرت اعتنايي نکرد و به راهش ادامه داد.

مسير مکه به کوفه

منزلگاه‌هاي کاروان امام حسين(ع) از مکه به سمت کوفه به اين ترتيب است: ?. بستان بني عامر، ?. تنعيم (تصرف کارواني که بحير بن ريسان حميري کارگزار يزيد در يمن از صفايا –غنايم برگزيده- به شام مي‌فرستاد)، ?. صفاح (ملاقات حضرت با فرزدق شاعر)، ?. ذات عرق (ملاقات حسين(ع) با بشر بن غالب و نيز با عون بن عبدالله بن جعفر...)، ?. وادي عقيق، ?. غمره، ?. ام خرمان، ?. سلح، ?. افيعيه، ??. معدن فزان، ??. عمق، ??. سليليه، ??. مغيثه ماوان، ??.نقره، ??. حاجر (فرستادن قيس بن مسهر به کوفه)، ??. سميراء، ??. توز، ??. اجفر (برخورد حسين(ع) با عبدالله بن مطيع عدوي و نصيحت او به حسين(ع) براي بازگشت)، ??. خزيميه، ??. زرود (پيوستن زهير بن قين به کاروان حسين(ع) و ديدار با فرزندان مسلم و اطلاع از شهادت مسلم و هاني)، ??. ثعلبيه، ??. بطان، ??. شقوق، ??. زباله (اطلاع از شهادت قيس و پيوستن گروهي به حسين(ع) از جمله نافع بن هلال)، ??. بطن عقبه (ملاقات حسين(ع) با عمرو بن لوزان و نصيحت او به حسين(ع) براي بازگشت)، ??. عميه، ??. واقصه، ??. شراف، ??. برکه ابومسک، ??. جبل ذي حسم (برخورد حسين(ع) با سپاه حر بن يزيد رياحي)، ??. بيضه (خطبه معروف حسين(ع) براي ياران خود و حر)، ??. مسيجد، ??. حمام، ??. مغيثه، ??. ام قرون، ??. عذيب (مسير کوفه از عذيب به قادسيه و حيره بود، اما حسين(ع) راه را عوض کرده و در کربلا فرود آمد)، ??. قصر بني مقاتل (ملاقات حسين(ع) با عبيدالله بن حر جعفي و ردکردن دعوت حسين(ع) براي ياري)، ??. قطقطانه، ??. کربلا -وادي طف- (روز دوم محرم سال ?? هجري ورود امام به کربلا.

امام در هر منزل براي جذب افراد يا روشن‌کردن ذهن‌ها تلاش مي‌کرد؛ از جمله در ذات عرق، شخصي با نام بشر بن غالب اسدي به امام رسيد و اوضاع کوفه را آشفته توصيف کرد. حضرت سخن او را تأييد کرد. آن شخص از امام حسين(ع) درباره آيه «يوْمَ نَدْعُو کُلَّ أُنَاس بِإِمَامِهِم»پرسيد. حضرت فرمود: «امامان دو دسته‌اند: دسته‌اي که مردم را به هدايت مي‌خوانند و گروهي که به ضلالت دعوت مي‌کنند. کسي که امام هدايت را پيروي کند به بهشت مي‌رود و کسي که امام ضلالت را پيروي کند، وارد جهنم مي‌شود. بشر بن غالب با امام همراه نشد؛ ولي بعدها او را ديدند که سر قبر امام حسين(ع) گريه مي‌کند و از ياري‌نکردن حضرت، اظهار پشيماني مي‌کند.

در منطقه ثعلبيه نيز فردي به نام ابوهرّه ازدي به امام رسيد و علت سفر را جويا شد. حضرت فرمود:

امويان مالم را گرفتند، صبر کردم. دشنامم دادند، تحمّل نمودم. خواستند خونم را بريزند، گريختم.‌اي ابوهره! بدان که من به دست فرقه‌اي باغي(سرکش) کشته خواهم شد و خداوند لباس مذلّت را به طور کامل به تن آنان خواهد پوشاند و شمشيري بُرنده بر آنان حاکم خواهد کرد؛ کسي که آنان را ذليل سازد.

فرستادن قيس بن مُسهر به کوفه

نقل شده چون امام حسين(ع) به منطقه بطنُ الرُّمّه رسيد، براي کوفيان نامه‌اي نوشت و از حرکت خود به سمت کوفه خبر داد.امام نامه را به قيس بن مسهر صيداوي سپرد. او وقتي به قادسيه رسيد، گروهي از ماموران عبيدالله بن زياد راه را بر او گرفتند تا از او بازجويي کنند. قيس به ناچار نامه امام را پاره نمود تا دشمنان از مضمون آن آگاه نشوند. وقتي قيس را دستگير کردند و نزد ابن زياد آوردند، ابن زياد به او گفت: «به خدا سوگند تو را هرگز رها نمي‌کنم؛ مگر آنکه نام افرادي که حسين(ع) براي آنها نامه فرستاده است، بگويي و يا اينکه بر روي منبر حسين(ع) و پدر و برادرش را ناسزا بگويي! در اين صورت تو را رها مي‌کنم وگرنه تو را خواهم کشت!» قيس قبول کرد و برفراز منبر رفت؛ ولي به جاي سبّ حسين(ع) گفت: «همانا حسين بن علي(ع) بهترين خلق خداست و به سوي شما مي‌آيد، به نداي او لبيک گوئيد و او را ياري کنيد.» ابن زياد دستور داد او را به بالاي قصر دارالاماره بردند و به پايين افکنند.

فرستادن عبدالله بن يقطر به کوفه

روايت شده که «امام حسين(ع) قبل از اطلاع از شهادت مسلم، برادر رضاعي -برادر شيري - خود –عبدالله بن يقطر- را به سوي مسلم فرستاد، که به دست حصين بن تميم گرفتار و به نزد عبيدالله بن زياد برده شد. عبيدالله دستور داد عبدالله بن يقطر را به بالاي قصر دارالاماره برده تا در برابر مردم کوفه، امام حسين(ع) و پدر بزرگوارش را لعن کند! هنگامي که فرزند يقطر، بالاي قصر رفت خطاب به مردم گفت: «اي مردم! من فرستاده حسين(ع) فرزند دختر پيامبر(ص) شمايم؛ به ياري او بشتابيد و بر پسر مرجانه بشوريد.»..عبيدالله چون چنين ديد فرمان داد تا او را از بالاي قصر به زير انداختند. او در حال جان‌دادن بود که مردي آمد و او را به قتل رساند. خبر شهادت عبدالله بن يقطر به همراه خبر شهادت مسلم و هاني در منزل‌گاه زباله به امام رسيد.

سفير حسين(ع) در بصره

امام حسين(ع) نامه‌اي نوشت و آن را به وسيله يکي از مواليان خود به نام سليمان بن رزين، براي سران پنج قبيله بصره )يعني قبايل: عاليه، بکر بن وائل، تميم، عبد القيس و اَزْد) فرستاد. سليمان به هر يک از سران بصره به نام‌هاي مالک بن مسمع بکري، احنف بن قيس، مُنذِر بن جارود، مسعود بن عمرو، قيس بن هَيثَم و عمرو بن عبيداللّه بن مَعمَر نسخه‌اي از نامه امام را رساند.مضمون اين نامه‌ها که با متني واحد نگارش يافته بود، چنين بود:

...»شما را به کتاب خدا و سنّت پيامبر خدا(ص) فرا مي‌خوانم. به راستي که سنّت، از ميان رفته است و بدعتها زنده شده‌اند. اگر سخنم را بشنويد و از فرمانم پيروي کنيد، شما را به راه درست، هدايت مي‌کنم «.

هر يک از بزرگان بصره که نسخه‌اي از نامه حسين(ع) را دريافت کردند آن را مخفي نگه داشتند به جز مُنذِر بن جارود که گمان بُرد اين امر از نيرنگ‌هاي عبيداللّه بن زياد است. از اين رو در شبي که فرداي آن روز ابن زياد قصد عزيمت به کوفه را داشت، موضوع را به وي گزارش داد.عبيداللّه نيز فرستاده حسين(ع) را به حضور طلبيده او را گردن زد.

تغيير مسير به سمت کربلا

امام حسين(ع) پس از رسيدن به منزلگاه عذيب الهجانات مجبور شد به سمت کربلا تغيير مسير دهد.

برخورد با سپاه حر بن يزيد رياحي

ابن زياد چون از حرکت امام حسين(ع) به سوي کوفه آگاه شد، حصين بن تميم -رئيس شرط? خود- را همراه با چهار هزار نفر مرد نظامي به «قادسيه» اعزام کرد تا حد فاصل بين قادسيه تا «خفّان» و «قُطقُطانيه» تا «لَعلَع» را دقيقاً زير نظر بگيرند تا از عبور و مرور کساني که در اين مناطق در تردد بودند، مطلع گردند.حر بن يزيد رياحي و هزار سرباز تحت امر او نيز بخشي از اين لشکر چهار هزار نفري بودند که از سوي حصين بن تميم براي جلوگيري از حرکت کاروان امام حسين به منطقه اعزام شده بودند.

ابومخنف از دو مرد اسدي که امام را در اين سفر همراهي مي‌کردند، نقل کرده است که: «چون کاروان امام حسين(ع) از منزل‌گاه شراف حرکت کرد، در ميانه روز به طلايه‌داران لشکر دشمن رسيد. پس حسين(ع) به طرف ذو حُسَم روان شد.

حر بن يزيد و سپاهيانش به هنگام ظهر، در برابر امام حسين(ع) و يارانش قرار گرفتند. حسين(ع) به ياران خود دستور دادند که سپاهيان حر و اسبانشان را سيراب کنند! هنگام نماز ظهر فرا رسيد، امام به مؤذن خود -حَجّاج بن مسروق جعفي- دستور داد تا اذان بگويد. چون هنگام اقامه نماز شد، امام حسين(ع) پس از حمد و ثناي الهي فرمود:

«اي مردم! اين، عذري است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوي شما نيامدم مگر پس از آنکه نامه‌هاي شما به من رسيد و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آيم و گفتيد که ما امام نداريم، باشد که به وسيله من خدا شما را هدايت کند، پس اگر بر سر عهد و پيمان خود هستيد من به شهر شما مي‌آيم و اگر آمدنم را ناخوش مي‌داريد، باز گردم.» حر و سپاهيانش سکوت اختيار کردند و هيچ نگفتند. پس امام حسين به مؤذن دستور داد که اقامه نماز ظهر را گفت. نماز جماعت برپا شد و حر و سپاهيانش نيز به امام اقتدا کردند.

 

 عصر همان روز امام حسين(ع) به يارانش فرمود تا براي حرکت، آماده شوند. سپس از خيمه بيرون آمد و به مؤذن خويش دستور فرمودند تا اعلان نماز عصر نمايد. پس از اقامه نماز عصر، حسين(ع) رو به مردم کردند و پس از حمد و ثناي الهي فرمودند:

«اي مردم! اگر تقواي الهي پيشه سازيد و حق را براي کساني که اهليت آن را دارند بشناسيد، مايه خشنودي خداوند را فراهم مي‌سازيد. ما اهل بيت نسبت به مدّعياني که ادعاي حقّي را مي‌کنند که مربوط به آنها نيست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نيست و در حقّ شما جفا روا مي‌دارند، سزاوارتر به ولايت بر شما هستيم. اگر شما براي ما چنين حقّي را قائل نيستيد و تمايلي به اطاعت از ما نداريد و نامه‌هاي شما با گفتارتان و آراءتان يکي نيست، من از همين جا باز خواهم گشت.»

حر بن يزيد گفت: من از اين نامه‌هايي که شما گفتيد، اطلاعي ندارم! ما جزو نويسندگان اين نامه‌ها نبوديم. ما مأموريت داريم به محض روبه‌رو شدن با شما، شما را به نزد عبيدالله بن زياد ببريم.

حسين(ع) به همراهانش فرمود: «باز گرديد!» چون خواستند بازگردند حر و همراهانش مانع شدند. حر گفت: «شما را بايد نزد عبيدالله بن زياد ببرم!» حسين(ع) فرمود: «به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد.» حر گفت: «من مأمور به جنگ با شما نيستم؛ ولي مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم، پس اگر شما از آمدن خودداري مي‌کنيد، راهي را در پيش گيريد که شما را نه به کوفه برساند و نه به مدينه؛ تا من نامه‌اي براي عبيدالله بنويسم؛ شما هم در صورت تمايل نامه‌اي به يزيد بنويسيد تا شايد اين امر به عافيت و صلح منتهي گردد و در پيش من اين کار بهتر است از آنکه به جنگ و ستيز با شما آلوده شوم.»

امام حسين(ع) از ناحيه چپ راه «عذيب» و «قادسيه» حرکت کردند؛ در حالي که فاصله آنها تا «عذيب» سي و هشت ميل بود، و حر هم با آن حضرت(ع) حرکت مي‌کرد.

رسيدن پيک عبيدالله

حسين(ع)، در منزل‌گاه «بيضه» پس از اقامه نماز صبح، با ياران خود حرکت کرد تا اينکه نزديک ظهر به سرزمين »نينوا«رسيدند. پيک عبيدالله بن زياد نامه‌اي براي حر آورد که در آن خطاب به حر نوشته شده بود: «چون نامه من به تو رسيد و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسين(ع) سخت گير و او را فرود نياور مگر در بيابان بي‌حصار و بدون آب. به فرستاده‌ام دستور داده‌ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بياورد، والسلام.

حرّ، نامه ابن زياد را براي امام(ع) قرائت کرد و حسين(ع) به او فرمود: «بگذار در نينوا و يا غاضريه فرود آييم.»حر گفت: «ممکن نيست، زيرا عبيدالله آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!». زهير بن قين گفت: «به خدا سوگند چنان مي‌بينم که پس از اين، کار بر ما سخت‌تر گردد، يابن رسول الله(ص)! اکنون جنگ با اين گروه[حر و يارانش] براي ما آسان‌تر است از جنگ با آنهايي که از پي اين گروه مي‌آيند، به جان خودم سوگند که در پي اينان کساني مي‌آيند که ما را طاقت مبارزه با آنها نيست.» حسين(ع) فرمود: «درست مي‌گويي‌اي زهير؛ ولي من آغازکننده جنگ نخواهم بود.»سپس حرکت کردند تا به کربلا رسيدند. حُر و يارانش، جلوي کاروان امام حسين(ع) ايستادند و آنان را از ادامه مسير، باز داشتند.

امام در کربلا

ورود امام به کربلا

بيشتر منابع، در گزارش‌هاي خود از روز پنج شنبه، دوم محرّم سال ??ق، به عنوان روز ورود امام حسين(ع) و يارانش به کربلا ياد کرده‌اند.اما دينوري، مورخ قرن سوم قمري، روز ورود امام به کربلا را روز چهارشنبه، اول محرم ذکر کرده است.

وقتي که حُر به حسين(ع) گفت: «همين جا فرود‌ آي که فرات نزديک است.» حسين(ع) فرمود: «نام اينجا چيست؟» گفتند: کربلا. امام فرمود: اينجا، جايگاه کَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوي صفين، از اينجا گذشت و من با او بودم. ايستاد و از نام آن را پرسيد. نامش را به او گفتند. پس فرمود: «اينجا، جايگاه فرود آمدن مَرکب‌هايشان، و جايگاه ريخته شدن خون‌هايشان است.» موضوع را پرسيدند. فرمود: «کارواني از خاندان محمد(ص)، اينجا فرود مي‌آيند.»سپس امام حسين فرمود: «اينجا، جايگاه مَرکب‌ها و خيمه‌گاه ما و قتلگاه مردان‌ ما و جاي ريخته شدن خون‌هايمان است.»آنگاه فرمان داد که بارهايشان را در آنجا فرود آوردند.

نقل شده پس از منزل گرفتن در کربلا، امام حسين(ع) فرزندان و برادران و اهل بيتش را جمع کرد و به آنان نگاهي کرد و گريست؛ سپس فرمود: «خداوندا بدرستي که ما عترت و خاندان پيامبرت محمد(ص) هستيم که [از شهر و ديارمان] اخراجمان کردند و پريشان و سرگردان از حرم جدمان [رسول خدا(ص)] بيرون شديم و بني اميه به ما تعرض کردند؛ خدايا پس حق‌مان را از آنان بگير و ما را برابر ظالمان ياري ده.» پس رو به اصحاب کرده فرمود:

اَلنَّاسُ عَبِيدُ الدُّنْيا وَ الدِّينُ لَعْقٌ عَلَي أَلْسِنَتِهِمْ يحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيانُونَ
 ) ترجمه: مردم بندگان دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان؛ حمايت و پشتيباني از دين تا آنجاست که زندگي‌شان در رفاه است پس هر‌گاه بلاء و سختي حادث شود دينداران کم مي‌شوند.‌(

خوارزمي، مقتل‌الحسين، مکتبة المفيد، ج?، ص???

پس از آن امام، زمين کربلا را که چهار ميل در چهار ميل وسعت داشت، از ساکنان آنجا به شصت هزار درهم خريد و با آنان شرط کرد که مردم را به سوي قبرش راهنمايي کنند و از زائرانش سه روز پذيرايي کنند.

حر بن يزيد رياحي نامه‌اي به عبيداللّه بن زياد نوشت و او را از فرود آمدن حسين(ع) در اين سرزمين با خبر ساخت.در پي اين نامه، عبيداللّه نامه‌اي خطاب به حسين(ع) نوشت:

«امّا بعد،‌اي حسين از فرود آمدنت در کربلا با خبر شدم؛ اميرمؤمنان -يزيد بن معاويه- به من فرمان داده که لحظه‌اي چشم بر هم ننهم و شکم از غذا سير نسازم تا آن که تو را به خداي داناي لطيف ملحق ساخته يا تو را به پذيرش حکم خود و حکم يزيد بن معاويه وادار نمايم. والسّلام.

نقل شده حسين(ع) پس از خواندن اين نامه، آن را به کناري پرتاب کرد و فرمود: «قومي که رضايت خود را بر رضايت آفريدگارشان مقدّم بدارند رستگار نخواهند شد.» پيک ابن زياد به حضرت(ع) عرض کرد: يا ابا عبدالله پاسخ نامه را نمي‌دهي؟ امام حسين(ع) فرمود: «پاسخش عذاب دردناک الهي است که به زودي او را فرا مي‌گيرد.» پيک نزد ابن زياد بازگشت و سخن حضرت را به او بازگفت. عبيدالله نيز دستور تجهيز سپاه براي جنگ با حسين(ع) را داد.

ورود عمر بن سعد به کربلا

عمر بن سعد روز سوم محرم، به همراه چهار هزار نفر از مردم کوفه وارد کربلا شد.درباره چگونگي آمدن عمر بن سعد به کربلا گفته شده: عبيدالله بن زياد، عمر بن سعد را فرمانده چهار هزار تن از کوفيان کرده و به او دستور داده بود به ري و دَستَبي رفته با ديلمياني که بر اين منطقه چيره شده بودند، مبارزه کند. عبيداللَّه، فرمان حکومت ري را نيز به نام ابن سعد نوشته و او را به سمت فرمانداري اين شهر برگزيده بود. پسر سعد به همراه ياران خود در منطقه‌اي در بيرون کوفه به نام حمام اعين اردو زد. او براي رفتن به ري آماده مي‌شد که چون امام حسين(ع) به سوي کوفه حرکت کرد، ابن زياد، به عمر بن سعد دستور داد به جنگ امام حسين(ع) برود و پس از فارغ شدن از آن، به سوي ري حرکت کند. ابن سعد جنگ با امام حسين(ع) را خوش نمي‌داشت. ازاين‌رو از عبيدالله خواست تا او را از اين کار معاف بدارد؛ اما ابن زياد معافيت او را منوط به پس دادن حکومت ري کرد.عمر بن سعد چون اصرار عبيدالله بن زياد را ديد، رفتن به کربلا را پذيرفت و با سپاهش به سمت کربلا حرکت کرد و فرداي روزي که امام حسين(ع) در نينوا فرود آمده بود، به آن جا رسيد.

آغاز گفتگوهاي امام حسين(ع) و عمر بن سعد

عمر بن سعد پس از آمدن به کربلا، خواست پيکي سوي امام بفرستد تا از او بپرسد براي چه به اين سرزمين آمده است و چه مي‌خواهد؟ اين کار را به عزره بن قيس احمسي و ديگر بزرگاني که نامه دعوت به آن حضرت(ع) نوشته بودند، پيشنهاد کرد؛ اما آنان از انجام اين کار خودداري کردند.[??] اما کثير بن عبدالله شعيبه پذيرفت و به سوي اردوگاه امام حسين(ع) حرکت کرد. چون ابوثمامه صائدي نگذاشت کثير همراه با سلاح خود نزد حسين(ع) برود، بي‌نتيجه پيش عمر بن سعد بازگشت.

پس از بازگشت کثير بن عبداللَّه، عمر سعد از قرة بن قيس حنظلي خواست تا نزد امام حسين(ع) برود و او پذيرفت. حسين(ع) در جواب پيام عمر سعد به قره فرمود: «مردم شهرتان به من نامه نوشتند که بدين جا بيايم. اکنون اگر مرا نمي‌خواهند باز مي‌گردم.» عمر سعد از اين پاسخ شاد شد.پس نامه‌اي به ابن زياد نوشت و او را از سخن حسين(ع) آگاه کرد.عبيدالله بن زياد در جواب نامه عمر سعد، بيعت حسين(ع) و يارانش با يزيد را خواست.

تلاش ابن زياد براي فرستادن سپاه به کربلا

پس از آمدن امام حسين(ع) به کربلا، عبيداللّه بن زياد، مردم را در مسجد کوفه جمع کرد و عطاياي يزيد- تا چهار هزار دينار و دويست هزار درهم- را در ميان بزرگان‌شان تقسيم کرد و آنان را به ياري عمر بن سعد در جنگ با امام حسين(ع) فرا خواند. بيدالله بن زياد عَمرو بن حُرَيث را به کارگزاري کوفه گماشت و خود نيز با يارانش از کوفه بيرون آمد و در نُخَيله اردو زد و مردم را وادار به حرکت به نخيله کرد.و [جهت جلوگيري از پيوستن کوفيان به سپاه امام حسين(ع)] پل کوفه را در اختيار گرفت و اجازه نداد کسي از آن عبور کند.

 

تصوير سازي نبرد در کربلا

به دستور عبيدالله بن زياد، حصين بن تميم و چهار هزار سپاهي تحت امر او از قادسيه به نخيله فرا خوانده شدند.[???] محمد بن اشعث بن قيس کندي و کثير بن شهاب و قعقاع بن سويد نيز از سوي ابن زياد مأموريت يافتند تا مردم را آماده نبرد با اباعبدالله الحسين(ع) کنند.ابن زياد همچنين سويد بن عبدالرحمن منقري را به همراه چند سوار به کوفه فرستاد و به او دستور داد تا در کوفه جستجو کند و هر کس را که از رفتن به جنگ اباعبدالله(ع) خودداري کرده است، پيش او بياورد. سويد در کوفه به جستجو پرداخت پس مردي از شاميان را که براي مطالبه ميراث خود به کوفه آمده بود، بازداشت کرده، نزد ابن زياد فرستاد. ابن زياد نيز [جهت ترساندن مردم کوفه] دستور قتل او را صادر کرد. مردم که چنين ديدند همگي حرکت کردند و به نخيله رفتند.

با گردآمدن مردم در نخيله، عبيدالله به حُصَين بن نُمَير و حَجّار بن اَبجَر و شَبَث بن رِبعي و شمر بن ذي‌الجوشن دستور داد تا جهت ياري ابن سعد به لشکرگاه او بپيوندند.شمر اولين نفري بود که فرمان او را اجرا کرد و آماده حرکت شد پس از شمر، زيد (يزيد) بن رَکاب کلْبي با دو هزار نفر، حُصَين بن نُمَير سَکوني با چهار هزار نفر، مصاب ماري (مُضاير بن رهينه مازِني) با سه هزار تن و حصين بن تميم طهوي با دو هزار سپاهي و نصر بن حَربه (حَرَشه) با دو هزار تن از کوفيان حرکت کردند و به سپاه عمر بن سعد پيوستند.آن‌گاه ابن زياد، مردي را به سوي شَبَث بن رِبعي رياحي فرستاد و از او خواست که به سوي عمر بن سعد حرکت کند. شبث نيز با هزار سوار، به عمر بن سعد پيوست.پس از شبث، حجّار بن اَبجَر با هزار سوار و پس از او محمد بن اشعث بن قيس کندي با هزار سوار و حارث بن يزيد بن رويم نيز از پي حجار بن ابجر روانه کربلا شدند.عبيدالله بن زياد هر روز صبح و ظهر، گروهي از نظاميان کوفي را در دسته‌هاي بيست، سي، پنجاه تا صد نفري، به کربلا مي‌فرستاد تا اين که در ششم محرم تعداد نفرات سپاه عمربن سعد به بيش از بيست هزار تن رسيد.عبيداللّه، عمربن سعد را فرمانده همه آنان نمود.

تلاش حبيب بن مظاهر براي گردآوري نيرو

پس از گرد آمدن سپاهيان دشمن در کربلا، حبيب بن مظاهر اسدي با ديدن ياران اندک حسين(ع) با اجازه امام خود را به طور ناشناس به طايفه‌اي از قبيله بني اسد رساند و درخواست ياري فرزند دختر پيامبر خدا(ص) را خواستار شد. بني اسد، همراه حبيب بن مظاهر اسدي شبانه به سوي لشکرگاه امام حسين(ع) در حرکت بودند که چهارصد يا پانصد سوار از سپاه عمر بن سعد به سردستگي ازرق بن حرب صيداوي در کناره فرات راه را بر آنان بستند. کار به درگيري کشيده شده و بني اسد به خانه‌هايشان بازگشتند و حبيب به تنهايي نزد حسين(ع) بازگشت.[

هفتم محرم و بسته شدن آب

در هفتم محرم، عبيدالله بن زياد در نامه‌اي به عمر بن سعد، خواستار بسته شدن آب به روي امام حسين(ع) و يارانش شد. چون نامه به دست عمر بن سعد رسيد، به عَمْرو بن حَجّاج زُبَيْدي فرمان داد تا با پانصد سوار به کنار شريعه فرات برود و مانع دسترسي حسين(ع) و يارانش به آب شود.

در برخي منابع نقل شده پس از بسته‌شدن آب و شدت‌گرفتن تشنگي، امام حسين(ع) برادرش عباس را با سي سوار و بيست پياده به همراه بيست مشک به طلب آب فرستاد. آنان شبانه در حالي که نافع بن هلال بَجَلي با پرچم در پيشاپيش گروه در حرکت بود، به راه افتادند و خود را به نهر فُرات رساندند. عمرو بن حجّاج که مأمور حراست از فرات بود، به مقابله با ياران امام حسين(ع) برخاست. گروهي از ياران حسين(ع) مشک‌هاي آب را پر کردند و گروهي ديگر از جمله ابوالفضل(ع) و نافع بن هلال مشغول جنگ شدند و از آنان در برابر هجوم دشمنان محافظت مي‌کردند تا بتوانند آب را به سلامت به خيمه‌ها برسانند. ياران حسين(ع) موفق شدند آب را به خيمه‌هاي حسين(ع) برسانند.

آخرين گفتگوهاي امام حسين(ع) با عمر بن سعد و اتمام حجت ابن زياد با عمر بن سعد

با فرود آمدن پي در پي لشکرها در اردوگاه عمر بن سعد، امام حسين(ع)، عمرو بن قرظه انصاري را نزد عمر بن سعد فرستاد و به او پيغام داد که مي‌خواهم امشب تو را در ميان دو اردوگاه ملاقات کنم. شب هنگام، حسين(ع) و ابن سعد هر يک با همراهي بيست سوار به محل ملاقات آمدند. به نقل برخي منابع در اين ديدار حسين(ع) به ابن سعد فرمود: «... از اين خيال و انديشه ناصواب در گذر و راهي که صلاح دين و دنياي تو در آن است، اختيار کن...»؛ اما عمر قبول نکرد. حسين(ع) چون چنين ديد فرمود: «خداوند تو را هلاک سازد و در روز قيامت نيامرزد؛ اميد دارم که به فضل خدا از گندم ري نخوري!» سپس بازگشت.

گفتگوهاي مکرر حسين(ع) و ابن سعد، سه يا چهار بار تکرار شد.به گفته برخي منابع، در پايان يکي از اين گفتگوها، عمر بن سعد طي نامه‌اي خطاب به عبيدالله بن زياد چنين نوشت: «... حسين بن علي(ع) با من پيمان بست که از همان جا که آمده، به همان جا بازگردد يا به يکي از مناطق مسلمين برود و در حقوق و تکاليف همانند ديگر مسلمانان باشد، يا به نزد يزيد برود تا هر چه او حکم داد درباره او اجرا کنند و اين مايه رضاي شما و صلاح امت است».عبيدالله، چون نامه را خواند گفت: «به درستي که اين نامه مردي است که‌اندرزگوي امير خويش و مشفق قوم خويش است!» او درصدد بود اين پيشنهاد را بپذيرد که شمر بن ذي الجوشن مانع شد. آنگاه عبيدالله، شمر را پيش خواند و گفت:

«اين نامه را پيش عمر بن سعد ببر تا به حسين(ع) و يارانش بگويد به حکم من تسليم شوند. اگر پذيرفتند آنها را به سلامت پيش من بفرستد و اگر نپذيرفتند با آنان بجنگد. اگر عمر بن سعد جنگيد، شنوا و مطيع او باش و اگر از جنگيدن خودداري ورزيد، تو با حسين(ع) بجنگ که سالار قوم تويي؛ سپس گردن پسر سعد را بزن و سرش را پيش من بفرست.»

آنگاه عبيدالله طي نامه‌اي به عمر بن سعد، رفتار مسالمت‌آميز او با حسين(ع) را توبيخ کرد و نوشت:

... اگر حسين(ع) و همراهانش به حکم من گردن نهادند [و با يزيد بيعت کردند] ايشان را به سلامت نزد من بفرست و اگر نپذيرفتند بر آنان هجوم آور و خونشان را بريز و بدن‌هايشان را مُثله کن؛ چرا که مستحق چنين کاري هستند. چون حسين(ع) کشته شد اسب بر سينه و پشت وي بتاز که او سرکش است و ستمکار و من گمان ندارم که اين کار پس از مرگ زياني رساند؛ ولي من با خود عهد کرده‌ام که اگر او را کشتم با وي چنين کنم. پس اگر تو به اين دستور عمل کردي پاداش مردي فرمانبردار و مطيع را به تو مي‌دهيم و اگر آن را نپذيري دست از کار ما و لشکر ما بکش و لشکر را به شمر بن ذي الجوشن واگذار؛ زيرا ما او را امير بر کار خود کرديم.

روز تاسوعا

شمر بن ذي الجوشن بعد از ظهر روز پنجشنبه، نهم محرم سال ??ق. پس از نماز عصر، نزد عمر بن سعد رسيد و پيغام ابن زياد را به او رساند.عمر بن سعد به شمر گفت: من خود عهده‌دار اين کار خواهم بود.

بنا به يک روايت، شمر و طبق روايتي ديگر عبدالله بن ابي المحل، برادرزاده ام البنين، از ابن زياد براي فرزندان ام البنين امان نامه گرفته بودند.عبدالله، امان نامه خود را توسط غلامش به کربلا فرستاد و خود پس از ورود به کربلا، متن آن را براي فرزندان ام البنين خواند؛ اما آنها مخالفت کردند.بنا به روايت ديگر، شمر امان نامه را به کربلا آورد و به نزد عباس(ع) و برادرانش برد؛ اما عباس(ع) و برادرانش همگي امان نامه را رد کردند.به گفتهشيخ مفيد شمر گفت: اي خواهرزادگان من، شما در امانيد. آنها پاسخ دادند: خدا تو را و امانت را لعنت کند، ما را امان مي‌دهي و فرزند رسول خدا(ص) بي‌امان است؟!

عصر تاسوعا، عمر بن سعد ندا داد:‌ اي لشکريان خدا! سوار شويد و بشارت دهيد. پس لشکريان سوار شدند و به سوي اردوگاه امام حرکت کردند. وقتي حسين(ع) از نيت دشمن آگاه شد، به برادرش عباس فرمود: «اگر مي‌تواني آنها را راضي کن که جنگ را تا فردا به تأخير اندازند و امشب را به ما مهلت دهند تا با خداي خود راز و نياز کنيم و نماز بگزاريم. خدا مي‌داند که من نماز و تلاوت قرآن را بسيار دوست مي‌دارم».عباس نزد سپاهيان دشمن رفت و آن شب را از آنان مهلت خواست. ابن سعد با مهلت يک شبه موافقت نمود.در اين روز، خيمه‌هاي امام حسين(ع) و اهل بيت و يارانش محاصره گرديد.

وقايع شب عاشورا

سخن حسين  در شب عاشورا درباره يارانش:
أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا.
 (ترجمه: همانا من ياراني باوفاتر و بهتر از ياران خود، و خانداني نيکوکارتر و مهربان‌تر از خاندان خودم سراغ ندارم؛ خدايتان از جانب من پاداش نيکو دهد.)

مفيد، الارشاد، ????ق، ج?، ص??

تجديد پيمان ياران امام حسين

امام حسين(ع) در اوايل شب عاشورا، ياران خود را جمع کرد و پس از حمد و ثناي خداوند خطاب به آنان گفت: «به گمانم اين، آخرين روزي است که از سوي اين قوم مهلت داريم. آگاه باشيد که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خيال آسوده برويد که بيعتي از من بر گردن شما نيست. اينک که سياهي شب شما را پوشانده، آن را مَرکبي برگيريد و برويد». در اين هنگام ابتدا اهل بيت امام و سپس ياران امام هر يک در سخناني حماسي، اعلام وفاداري کردند و بر فدا کردن جان خويش در دفاع از امام تأکيد کردند. منابع تاريخي و مقاتل برخي از اين سخنان را ضبط کرده‌اند.

نگراني حضرت زينب (

پس از اظهار وفاداري ياران حسين(ع)، او به اردوگاه برگشت و وارد خيمه زينب)س( شد. نافع بن هلال در بيرون خيمه منتظر حسين(ع) نشسته بود که شنيد حضرت زينب(س) به حسين(ع) عرض کرد: «آيا شما يارانتان را آزموده‌ايد؟ از اين نگرانم که آنان نيز به ما پشت کنند و در هنگامه درگيري شما را تسليم دشمن کنند.» حسين(ع) در پاسخ فرمود: «به خدا سوگند، اين‌ها را امتحان کرده‌ام و آنان را مرداني يافتم که سينه سپر کرده‌اند، به گونه‌اي که مرگ را به گوشه چشمان‌شان مي‌نگرند و به مرگ در راه من چنان شيرخواره به سينه مادرش انس دارند.» نافع هنگامي که احساس کرد اهل بيت امام حسين(ع) نگران وفاداري و استقامت اصحاب هستند، نزد حبيب بن مظاهر رفته و با مشورت او، تصميم گرفتند با همراهي بقيه اصحاب به حسين(ع) و اهل بيت ايشان اطمينان دهند که تا آخرين قطره خون از ايشان دفاع خواهند کرد.

حبيب بن مظاهر، ياران حسين(ع) را ندا داد تا جمع شوند. سپس به بني هاشم گفت: به خيمه‌هاي خويش باز گردند؛ بعد رو به اصحاب کرد و آن چه را که از نافع شنيده بود، بازگو کرد. همگي گفتند: «به آن خدايي که بر ما منت نهاد که در اين جايگاه قرار بگيريم، اگر انتظار فرمان حسين(ع) نبوديم، اکنون با شتاب بر آنان حمله مي‌کرديم تا جان خويش را پاک و چشم را روشن سازيم». حبيب به همراه اصحاب با شمشيرهاي کشيده و يک صدا به نزديک حرم اهل بيت(ع) رسيده و گفت: «اي حريم رسول خدا(ص)! اين شمشيرهاي جوانان و جوانمردان شماست که به غلاف نخواهد رفت تا اين که گردن بدخواهان شما را بزند. اين نيزه‌هاي پسران شماست، سوگند ياد کرده‌اند که آن را تنها در سينه کساني که از دعوتتان سر بر تافته‌اند فرو برند.»

وقايع روز عاشورا

امام حسين(ع) پس از اقامه نماز صبح، صفوف نيروهاي خود (?? تن سواره و ?? تن پياده(را منظم کرد. حسين(ع) براي اتمام حجت، سوار بر اسب شد و همراه با گروهي از ياران به سوي لشکر دشمن پيش رفت و آنان را موعظه نمود.پس از سخنان حسين(ع)، زهير بن قين آغاز به سخن کرد و از فضايل حسين(ع) گفت و به موعظه پرداخت.

يکي از وقايع صبح عاشورا کناره گيري حر بن يزيد رياحي از لشکر عمر بن سعد و پيوستن به اردوگاه حسين(ع) است.

در ابتداي جنگ، حملات به صورت گروهي انجام شد. طبق بعضي روايات تاريخي، تا ?? تن از ياران امام، در اولين حمله به شهادت رسيدند. پس از آن، ياران امام به صورت فردي و يا دو نفري به مبارزه رفتند. اصحاب اجازه نمي‌دادند کسي از سپاه دشمن به حسين(ع) نزديک شود.پس از شهادت ياران غيرهاشمي امام حسين(ع) در صبح و بعداز ظهر عاشورا، ياران بني‌هاشمي حسين(ع) براي نبرد پيش آمدند. اولين کسي که از بني هاشم از حسين(ع) اجازه ميدان طلبيد و به شهادت رسيد، علي اکبر بود.پس از او ديگر خاندان امام نيز يکي پس از ديگري به ميدان رفتند و به شهادت رسيدند. ابوالفضل العباس(ع(، پرچمدار سپاه و محافظ خيمه‌ها نيز در نبرد با نگهبانان شريعه فرات به شهادت رسيد.

پس از شهادت بني‌هاشم، امام حسين(ع) عازم نبرد شد، اما از سپاه کوفه تا مدتي کسي براي رويارويي با آن حضرت پا پيش نمي‌نهاد. در ميانه نبرد، عليرغم تنهايي حسين(ع) و زخم‌هاي سنگيني که بر سر و بدن او وارد شده بود، حسين(ع) بي‌مهابا شمشير مي‌زد.

شهادت امام حسين

پيادگان تحت امر شمر بن ذي‌الجوشن، حسين(ع) را احاطه کردند؛ ولي همچنان پيش نمي‌آمدند و شمر آنها را به حمله تشويق مي‌کرد.شمر به تيراندازان دستور داد امام را تيرباران کنند. از فراواني تيرها، بدن امام پر از تير شد.حسين(ع)، عقب کشيد و آنان در برابرش صف بستند.جراحات وارده و خستگي، حسين(ع) را به شدت کم توان کرده بود. ازاين‌رو ايستاد تا اندکي استراحت کند. در اين هنگام، سنگي به پيشاني‌اش اصابت کرد و خون از آن جاري شد. همين که امام خواست با لبه پيراهن، خون صورتش را پاک کند، تير سه‌شعبه و مسمومي به سويش پرتاب شد و بر قلبش نشست.مالک بن نُسَير، با شمشير، چنان ضربتي بر سرِ حسين(ع) زد که بند کلاه‌خود امام، پاره شد.مردي به نام زرعة بن شريک تميمي نيز ضربتي سخت به شانه چپ امام زد. سنان بن انس نخعي هم تيري به گلوي او زد. سپس )صالح بن وهب جعفي) (به نقلي سنان بن انس( پيش آمد و چنان با نيزه بر پهلوي حسين(ع) زد که با گونه راست از اسب به زمين افتاد.

 

تابلوي عصر عاشورا اثر محمود فرشچيان

شمربن ذي الجوشن با گروهي از سپاهيان عمر سعد از جمله سنان بن انس و خولي بن يزيد اصبحي، به سوي حسين(ع) آمدند. شمر آنان را به تمام کردن کار حسين(ع) تشويق کرد؛ اما کسي نپذيرفت. او به خولي دستور داد تا سر حسين(ع) را جدا کند. وقتي خولي وارد گودال قتلگاه شد، دست و بدنش لرزيد و نتوانست اين کار را انجام دهد. شمر و به نقلي سنان بن انس از اسب پياده شد و سر حسين(ع( را جدا کرد و به دست خولي داد.

وقايع پس از شهادت امام

پس از آنکه سنان بن انس، سر امام را به خولي داد. سپاهيان عمر سعد هر چه را که حضرت به تن داشت، غارت کردند. قيس بن اشعث و بحر بن کعب(لباس‌)اسود بن خالد اودي (نعلين‌)جميع بن خلق اودي (شمشير)اخنس بن مرثد (عمامه) بجدل بن سليم (انگشتر) و)عمر بن سعد(زره آن حضرت را ربودند.

غارت خيمه‌ها

پس از شهادت حسين(ع)، سپاه دشمن به خيمه‌ها هجوم بردند و آنچه بود به غنيمت گرفتند. آنان در اين امر بر يکديگر سبقت مي‌رفتند.شمر به قصد کشتن امام سجاد(ع( همراه گروهي از سپاهيان، وارد خيمه‌گاه شدند که زينب(س) مانع اين کار شد. به نقلي ديگر برخي از سپاهيان عمر بن سعد به اين امر اعتراض کردند.عمر بن سعد دستور داد زنان حرم را در چادري جمع کردند و تعدادي را بر محافظت آنان گماشت.

تاختن اسب بر بدن امام

به دستور عمر بن سعد و در راستاي اجراي فرمان ابن زياد، ده نفر داوطلب از سپاهيان کوفه، با اسبان‌شان بدن امام حسين(ع) را لگد وب کردند و استخوان‌هاي سينه و پشت آن حضرت را درهم شکستند.اين ده تن عبارتند از:

فرستادن سرهاي شهدا به کوفه

عمر بن سعد در همان روز سر حسين(ع) را به همراه خولي بن يزيد اصبحي و حميد بن مسلم ازدي به سوي عبيدالله بن زياد فرستاد. او همچنين دستور داد سر شهداي کربلا را نيز از بدن جدا کنند و آنها را که هفتاد و دو سر بودند با شمربن ذي الجوشن و قيس بن اشعث، عمرو بن حجاج و عزره بن قيس روانه کوفه کرد.

اسارت اهل بيت امام

 اسيران کربلا

امام سجاد(ع) که بيمار بود، به همراه حضرت زينب(س( و بقيه بازماندگان، به اسارت گرفته و به کوفه نزد ابن زياد و سپس به دربار يزيد در شام فرستاده شدند.

دفن شهدا

به دستور عمر بن سعد اجساد لشکريان کوفه دفن شدند؛ اما پيکرهاي حسين(ع) و يارانش بر زمين ماند.يازدهم محرم يا سيزدهم محرم را زمان دفن شهداي کربلا بيان کرده‌اند. بنابر برخي اقوال، پس از بازگشت عمر بن سعد و يارانش، جماعتي از بني‌اسد که در نزديکي کربلا منزل داشتند، به صحنه کربلا وارد شدند و در موقعي از شب که ايمن از دشمن بودند، بر امام حسين(ع( و يارانش نماز گزاردند و آنان را دفن کردند.بنابر نقلي بدن امام حسين(ع) با حضور امام سجاد(ع( به خاک سپرده شد.

 



 
نام و نام خانوادگی
پست الکترونیک
نظرات ، پیشنهادات ، انتقادات
   
     
 
عبارت مقابل را عینا در کادر زیر وارد کنید
  کد امنیتی